|
|
|
 |
جستجو در مقالات منتشر شده |
 |
|
3 نتیجه برای رضایی
جهانگیر صفری، روشنک رضایی، دوره 4، شماره 10 - ( تابستان ـ زمستان- 1385 )
چکیده
قصه و قصهپردازی یکی از دستمایههای ارزشمند شاعران و نویسندگان در طول تاریخ ادب فارسی بوده است و در این میان قصههای مشهور که جذابیت خاصی داشته، بارها در قالب نظم و نثر روایت شده و برای بیان مضامین عاشقانه و عارفانه مورد استفاده قرار گرفته است. قصه سرگذشت حضرت یوسف که در قرآن به "احسنالقصص" مشهور است، یکی از داستانهای بسیار زیبا و دلانگیز ادب فارسی است که بارها شاعران و نویسندگان به آن پرداختهاند و از جنبههای گوناگون بدان نگریستهاند. دو تن از راویان مهم این داستان که در قرن نهم در دوره تیموری میزیستهاند، یکی جمالالدین محمد اردستانی و دیگری جامی، این داستان را با عنوان یوسفنامه و یوسف و زلیخا به نظم کشیدهاند. از آنجا که تفاوتها و شباهتهایی در ساختار کلی داستان و شیوه روایت و برداشتها و نتایج در این دو اثر قابل توجه است، در این مقاله تلاش شده این دو اثر ارزشمند با یکدیگر مقایسه شود و ضمن معرفی این دو اثر بهویژه یوسفنامه که شهرت کمتری دارد، تفاوتها و شباهتهای آنها از جنبههای گوناگون بیان گردد.
مصطفی میردار رضایی، دوره 8، شماره 21 - ( 7-1400 )
چکیده
تعاریف مختلف و گاه متناقضی در کتابهای بلاغی برای تبیین صنعت کنایه ذکر شده است که با بررسی و دستهبندی آنها میتوان دو مفهوم کلی برای این شگرد در نظر گرفت: در تعریف نخست، که به دوره پیش از جرجانی اختصاص دارد، کنایه عبارت است از «پوشیدهسخنگفتن و ترک تصریح به معنی». دراینمعنی، کنایه با دیگر شگردهای بلاغی (نظیر مجاز، تشبیه، استعاره، توریه و...) درمیآمیزد و حدود و ثغور مشخصی ندارد. در مفهوم دیگر کنایه، که با جرجانی شروع میشود، کنایه صناعتی ساختارمند و منفک از دیگر شگردهاست. در این تعریف، کنایه صرفاً بهمعنی «پوشیدهسخنگفتن و ترک تصریح به معنی» نیست، بلکه چارچوب مشخصی دارد و آن «ذکر لازم و اراده ملزوم» است. پس، اگر سخنی حتی پوشیده ذکر شده باشد، اما عنصر «لازم و ملزوم» در آن رعایت نشده باشد، در تعریفهای پس از جرجانی کنایه محسوب نمیشود. در پژوهش حاضر، با شیوه توصیفیـتحلیلی و با بهرهگیری از ابزار کتابخانهای، ضمن واکاوی دو مفهوم مزبور از کنایه (پیش و پس از جرجانی)، تلقی ادبای اخیر از مفهوم این صناعت در مقام عمل و ساحت کاربردی آن بررسی شده است. نتایج این مطالعه نشان میدهد که بیشتر پژوهشگران اخیر در بحث کنایه به مفهومی گرایش دارند که پیش از جرجانی متداول بوده است.
اعظم رضایی، کامران احمد گلی، دوره 8، شماره 21 - ( 7-1400 )
چکیده
طبق منطق گفتمانی فوکو، انسان در شکلگیری گفتمان نقش آغازکننده ندارد و مخیر و صاحب اراده محسوب نمیشود، بلکه سوژهای است که هویت، شغل و جایگاهش در جامعه بهدست گفتمانهای گوناگون و روابط قدرت و ضوابط آن گفتمانها شکل میگیرد و تعیین میشود. از نگاه ادوارد سعید، «شرقشناسی» گفتمانی است که در آن شرقشناسان، طبق ضوابط و روابط قدرت موجود در این گفتمان و همسو با مقاصد سلطهجویانه آن، تصویری سطحی، کلیشهای و انحرافی از خاورزمین ارائه میدهند. ادوارد براون و جورج کرزن دو ایرانشناس همعصر بودند که در بسیاری از جنبههای زندگی با هم نقاط اشتراک داشتند؛ ازاینرو، هردو باید تحتتأثیر گفتمان امپریالیستی حاکم در دوره ویکتوریا در خدمت این گفتمان و در راستای اهداف استعماری آن قلم میزدند. اما این انتظار درباره براون برآورده نمیشود. او درست در نقطه مقابل کرزن قرار دارد و از سیاستهای ددمنشانه افرادی چون کرزن انتقاد میکند. وجود شرقشناسان نادری چون براون، که در دل گفتمان حاکم زندگی میکردند، ولی تحتتأثیر آن قرار نگرفتند و حتی به مقابله با آن برخاستند، تعریف شرقشناسی را، بهمثابه پدیدهای صرفاً گفتمانی، با چالش جدی مواجه میکند. در این مقاله، سعی شده است با ارائه زندگینامه ایندو مستشرق و عواملی که باعث شد آنها در سفرنامهها و دیگر نوشتههایشان دو رویکرد کاملاً متفاوت درباب ایران در پیش بگیرند، تکیه ادوارد سعید بر منطق گفتمانی فوکو و میزان کارآمدی آن در تعریف و تحلیل شاخه مطالعاتی شرقشناسی بررسی میشود. این بررسی نشان میدهد که نمیتوان فعالیتها و نوشتههای مستشرقانی چون براون را، که با انساندوستی و خیرخواهی از حقوق ملت ایران دفاع کردند، براساس نظریه گفتمان فوکو، که متعلق به سنت ضدانسانگرایانه نیچه است، تحلیل کرد.
|
|
|
|
|
|