|
|
|
|
جستجو در مقالات منتشر شده |
|
|
9 نتیجه برای خسروی
سید کاظم موسوی، اشرف خسروی، جلد 16، شماره 62 - ( 8-1387 )
چکیده
نظامیگنجوی از شاعران مطرح عرصه جهانی است. داستانپردازیهای او که بر اساس واقعیت است به همراه تخیل وصفناپذیرش، وی را به عنوان شاعری توانا در حوزه انسانشناختی و روانکاوی معرفی نموده است. به نظر میرسد اوج هنر نظامی در هفتپیکر او باشد. در این اثر ارزشمند ـ بهخصوص در هفت افسانه آن ـ که از لایههای درونی و عناصر برونی داستانی برخوردار است، میتوان از مسیر روساخت به ژرفساخت راه یافت و ابعاد نهانی وجود انسانی را بازیابی نمود. یکی از داستانهای هفتپیکر، داستان "خیر و شر" است که در گنبد ششم (پنجشنبه) آمده و موضوع آن کشمکش دو جوان به نامهای "خیر" و "شر" است. این داستان را میتوان بر اساس دیدگاه روانشناسی یونگ تحلیل نمود. در این دیدگاه کهنالگوهای پنهان در روان آدمی جایگاه ویژهای دارند و گاهی به گونهای نمادین در خودآگاهی متجلی شده، نمود مییابند. در این داستان میتوان خیر را نماد خودآگاهی آدمی و "شر" را نشانه "سایه" و ضمیر ناخودآگاه او دانست که در یک ساختار بسیار منسجم و منطقی به درگیری پرداخته و در نهایت به وحدت میرسند و کهنالگوهای متعددی چون آنیما، سایه، تولد ثانوی، سفر، آب، درخت و... در این کشمکش نقش ویژهای دارند که در این مقاله به بررسی آنها پرداخته میشود.
محمد خسروی شکیب، جلد 17، شماره 66 - ( 12-1388 )
چکیده
«وجه غالب» کلید بوطیقای صورتگرایی است. این عنصر جزء تمرکزدهنده به یک اثر هنری است؛ این جزء بر اجزاء و عناصر دیگر فرمان میراند، آنها را تعیین میکند، متحولشان میکند و در نهایت این عنصر حاکم است که یکپارچگی و انسجام ساختار را تضمین میکند. «وجه غالب» عنصری زبانی و اغلب مکرّر است که در هیئت یک سمبل، یک شُعار یا اصطلاح، پارهای مکرر و یا مصراعی مکرر و... در سطح ساختار شعر ظاهر میشود. «وجه غالب» هرچه که باشد با هدف «ایجاد مرکزیت معنایی»، «اسکلتبندی ساختار»، «واسازی ساختار»، «مدخلآفرینی متعدد برای شعر»، «تقویت موســیقی زبان»، «مکث و وقف توصیفی»، «عقــلانیّت شعر»، «وحدت لحن»، «فضاسازی» و... طراحی و ابداع شده است. این مقاله به دنبال کشف و تشریح عملی و علمی کیفیّت وجه غالب در زبان و ساختار شعر معاصر است.
محمد خسروی شکیب، جلد 18، شماره 68 - ( 4-1389 )
چکیده
نقد نو با سرکردگی منتقدانی چون پن وارن، ویمست، کلینث بروکس و رنه ولک در تلاش برای خوانش و کشف دقیق و علمی توانایی ادبیات منظوم، به تفاوتها و تمایزهای بین شعر کلاسیک و شعر معاصر در ادبیات انگلیس رسید. شاخه جنوبی نقد نو در آمریکا که بیشتر از شاخه شمالی در انگلیس ـ ریجارد، الیوت، امپسون ـ به مشخصهاهای هستیشناختی و صوری شعر توجه علمی داشتند، به این اعتقاد رسیدند که عنصر غالب در نظام صوری اشعار کلاسیک روایت است. بروکس در کتاب شعر مدرن و کلاسیک نظام صوری اثر هنری را تابع روح زمانه و میزان پیچیدگی جامعه میداند. او معتقاد است که منتقدان باید در سطحی درونیتر، ژرفتر و انتزاعیتر به آثار ادبی بنگرند. بروکس در کنار نظام روایتی حاکم بر شعر کلاسیک چهار نوع فرم غیرروایی ـ مقولهای، خطابی، انتزاعی، تداعیگر ـ را برای شعر معاصر انگلیس و امریکا در نظر میگیرد. او میگوید این نظامهای غیرروایی پیچیدهتر از نظام روایی هستند و گاهی نیز با هم میآمیزند و نظام صوری دشوارتری را پیش روی مخاطب قرار میدهند. سؤال این مقاله این است که آیا میتوان شعر معاصر ایران را با استناد به این فرمهای غیرروایی نقد صوری کرد یا نه؟ پیشفرض این است که در کنار حضور فرم روایی در شعر نیما، اخوان و دیگران فرمهای غیرروایی یا صورتی ترکیبی از چند فرم غیرروایی در شعر معاصر قابل کشف است که این خود لازمه روح زمان و مقتضیات مکان و هدف هنر دران برهه زمانی است
سید مرتضی هاشمی، اشرف خسروی، جلد 18، شماره 69 - ( 9-1389 )
چکیده
نقد روانشناختی از شاخههای پویای نقد ادبی معاصر است که خود زیرشاخههای متعددی دارد. یکی از آنها نقد از دیدگاه کارل گوستاو یونگ است. آثار هرمان هسه را میتوان از دیدگاه روانکاوانه یونگ بهخوبی نقد و تحلیل کرد، زیرا اندیشهها و افکار او در موارد زیادی به یونگ شبیه است. آنها با هم ارتباط مستقیم داشتند. هردو به سمبلها و نمادها علاقهمند بوده آنها را تفسیر و تحلیل میکردند. هسه نیز مانند یونگ درونگرا بود و به حقایق روانی فرد توجه داشت و در آثارش جنبههای اجتماعی کمرنگ است. هسه و یونگ علاقهمند به عرفان شرق از جمله عرفان هندیاند. هند حلقه زنجیری بود که یونگ و هسه را به هم پیوند داد. هندیها در جهان سمبلها زندگی میکنند، بر سمبلها تأثیر میگذارند و از آنها تأثیر میگیرند، اگرچه علاقهای به تفسیر آنها ندارند. سمبلها از موضوعات مورد علاقه یونگ و هسهاند و فراوانی آنها در آثار هسه زمینه مناسبی برای نقد و تحلیل از دیدگاه یونگ فراهم میکند. تفحص در سمبلها که به آنها نماد و رمز نیز گفته میشود و نقد کهنالگویی آثار ادبی، بهویژه آن دسته از آثاری که از اعماق روح و روان انسان برخاسته و درون گرایانهاند، شیوهای مناسب برای درک معانی پنهان و نهفته در لایههای روساختی و بیرونی است. این تحلیلها مشترکات و حقایق موجود در روان بشر را نیز نمایان میکند. در این مقاله سعی میشود با دیدگاهی روانکاوانه به نقد کهنالگویی داستان «سیذارتا»ی هرمان هسه پرداخته شود. الگوهای کهنی مانند رؤیا، سفر، قهرمان، آب، رودخانه و گذار از آن، آنیما، درخت و پیر خرد از نمادهای مهمی است که بهگونهای هماهنگ در این داستان گرد آمده و بیانگر تلاش انسان در فرآیند خودیابی و تفرد هستند. در این مقاله به بررسی این نمادها پرداخته میشود.
احمد غنی پور ملکشاه، مرتضی محسنی، سوگل خسروی، جلد 24، شماره 80 - ( مقالات منتشر شده 1395 )
چکیده
یکی از موضوعات دلپذیر و مؤثری که از آغاز شعر دَری تا امروز توجه ادبشناسان و شعردوستان را جلب کرده مرثیهسرایی است که از قدیمیترین دوران در دیوان شاعران موجود بوده است و دراینمیان، تفاوت فقط در نوع ابراز آن و شدت و ضعف بیان تأثرات قلبی است. خاقانی شروانی یکی از شاعرانی است که در این زمینه طبعآزمایی کرده و مهارت و استادی خود را به ثبوت رسانده است. دیوان خاقانی، که همچون دیگر انسانها همواره در گذر حوادث و رویدادهای تلخ و شیرین بود، پر است از سوگسرودههایی در ماتم عزیزان و خویشاوندان. مراثی خاقانی نمایانگر اوج عاطفه و قله احساس این شاعر نازکدل است و از پراحساسترین و شاعرانهترین آثار اوست. مرثیههای این شاعر داغدیده و آزرده شروان، از سوز دل و آتش درون او حکایت میکند؛ سوزوگدازی که هرگونه حجابی را به آتش میکشد و با زبانی ساده و بیتکلف، غوغا و آشوب دلش را برملا میکند و شرط اساسی مرثیه، که همانا لطافت و رقت و دردانگیزی و شورآفرینی و قوّت تأثیر و دلنشینی است، در مراثی این شاعر در سر حد کمال احساس میشود. در این مقاله به بررسی مرثیه در دیوان خاقانی پرداخته شده است.
رامین خسروی اقبال، میرجلالالدین کزازی، جلد 25، شماره 82 - ( مقالات منتشر شده 1396 )
چکیده
از دانشمند برجسته شیعی، ملااحمد نراقی، با تخلص شعری «صفایی»، کتابی معروف به طاقدیس در دست است که مشابهتهای زیادی در ظاهر و در بطن کلام با مثنوی مولوی دارد. این کتاب تحت سیطره معنوی مثنوی مولانا و نظیر سایه آن است که هم در شیوه سرایش، آغاز و فرجام سخن و هم غایت معنایی، تلاشی شگرف برای همانندسازی آن با مثنوی مولوی صورت گرفتهاست. در این مقاله، خوانش بینامتنی حکایات مثنوی طاقدیس و مثنوی معنوی برمبنای نظریه ترامتنیت ژنت از طریق سه مشخصه بینامتنیت صریح و اعلامشده، غیرصریح و پنهانشده و ضمنی، همراه با نمونه و تحلیل کاربردی نظریه پیشگفته، ارائه میشود. یافتههای این پژوهش چنین نتیجه دادهاست که از بین 65 حکایت مثنوی طاقدیس برطبق نظریه ترامتنیت ژنت هیچ نشانه روشنی برای ارتباط بینامتنی صریح و اعلامشده با مثنوی معنوی وجود ندارد، بلکه بیشترین ارتباط بینامتنی به بینامتنیت غیرصریح و پنهان مربوط میشود. این نتیجه روشن میسازد پیرنگ، بنمایه و اشخاصِ دستکم هجده حکایت مثنوی طاقدیس تا حد بسیاری از مثنوی معنوی اخذ شدهاند. دست آخر، اینکه در سرتاسر حکایات مثنوی طاقدیس الگوها و نمادهای گوناگونی از نظر فضای داستان، لحن و بیان، شیوه روایت، نام اشخاص و... وجود دارد که یادآور قصهها و حکایات مثنوی معنوی هستند و براساس طبقهبندی ژنت ذیل بینامتنیت ضمنی قرار میگیرند.
جواد دهقانیان، محمد خسرویشکیب، مهناز طبیعتبلند، جلد 29، شماره 91 - ( 9-1400 )
چکیده
اگر بپذیریم فرهنگ نوعی متن است، ناگزیر باید قبول کرد که تاریخ جهانگشا متنی است که نقطه برخورد ایدئولوژیهای مختلفی است که هریک بخشی از هویت و فرهنگ ایرانی را شکل میدهند. در این پژوهش، برخلاف رویکردهای فرمگرا، تاریخ جهانگشا برپایه آندسته از رهیافتهای نقد ادبی بازخوانی شده است که متن را در پیوند دیالکتیکی و تعاملی با زمینههای مادی تولید آن در نظر می¬گیرند. ازاینرو، ابتدا، ایدئولوژی¬های موجود در متن معرفی و تحلیل میشوند و پس از مشخصشدن نقش آنها در شکل¬دهی نظام ایدئولوژیک آن، تضادهای گفتمانی آشکار میگردد و درنهایت به تأثیر این ایدئولوژی¬ها بر متن پرداخته می-شود. عوامل مختلفی همچون بافت تاریخی، نهادهای اجتماعی، فرهنگی و ایدئولوژیک در شکل¬گیری این متن و صورت زبانی آن مؤثر بودهاند. بهنظر میرسد بیشاز تعقیدهای زبانی و بیانی، این تضادهای گفتمانی و ایدئولوژیک و تناقضهای فرهنگی است که سبب اضطراب، آشفتگی و پیچیدگی متن شده است. واکاوی و بازیابی جریانهای ایدئولوژیک متن نهتنها سبب خوانشهای متفاوت میشود، بلکه به خواننده کمک میکند به قضاوتی تازه و متفاوت از وجوه ادبی و تاریخی و البته فرهنگی متن دست یابد.
محمد خسروی شکیب، جلد 30، شماره 92 - ( 3-1401 )
چکیده
«بسیج جمعی» از نظریههای پرکاربرد در حوزه جامعهشناسی سیاسی معاصر است که بررسی و تحلیل سازوکارهای درونی حاکم بر جنبشهای اجتماعی، انقلابها و آشوبهای سیاسی را ممکن میکند. در پژوهش حاضر، هم روایت «مرغان جهان» در منطقالطیر و هم حکایت «کبوتر مطوّقه» در کلیله و دمنه، از کنشهای جمعی متشکل و موفق در ادبیات کلاسیک فارسی و نوعی از بسیج جمعی و گردهمایی اجتماعی معطوف به تغییر ساختار و وضعیت حاکم بهشمار آمدهاند؛ ازاینرو، بررسی متغیرهای کمی و کیفی حاکم بر سازمان درونی آنها ضرورت دارد. کاربست شاخصهایی چون اصل کنشگر خردمند، اصل روابط عمومی، اصل ساختار کنش جمعی، اصل انسجام کمی و کیفی، اصل انگیزهها و الگوهای رفتاری و... نشاندهنده پیچیدگی ساختاری اینگونه از کنشهای جمعی است. در این مقاله، تلاش میشود تا با روش تحلیل تطبیقی و کیفی، سازوکارهای درونی حاکم بر دو روایت پیشگفته بررسی شود تا میزان انسجام و نیز ظرفیتهای توضیحی و تفسیری هریک بهسنجش درآید.
دکتر محمد خسروی شکیب، جلد 32، شماره 96 - ( 2-1403 )
چکیده
ضربالمثلها ابزاری فرهنگی هستند که بهدلیل فشردگی زبان و الگوهای آوایی و ادبی ویژه، میتوانند مقاومت فکری مخاطبان را تقلیل دهند و نوعی خاص از معنا و مفهوم را بر آنها تحمیل کنند. نشانهشناسی فرهنگی ضربالمثلهای فارسی نشان میدهد که تبعیض جنسیتی و تقلیل جایگاه زنان ممکن است در هنجارهای فرهنگی ریشه داشته باشد. در بسیاری از ضربالمثلها، زنان «دیگری» و حاشیهنشین و مردان «خود» و مرکزنشین تلقی شدهاند. این مقاله با روش تحلیلی، توصیفی و کیفی، به بررسی انتقادی تعدادی از ضربالمثلهای جنسیتی پرداخته است تا ضمن آسیبشناسی نشان دهد که تقابل دوگانۀ «مرد» و «زن»، چگونه مؤلفههایی چون «مردسالاری»، «ازدواج»، «تولید مثل»، «زیبایی ظاهری»، «اقتصاد مردانه»، «قدرت ذهنی»، «رهبری و مدیریت» را تحت تأثیر قرار داده و زن را در حاشیه و مرد را در مرکز متن فرهنگ نشانده است. تحلیل نشانهشناختی فرهنگی ضربالمثلها نشان میدهد که «زن»بودن محصول ایدئولوژی مردسالار است؛ تفکری که آگاهانه یا ناآگاهانه بهدنبال آن است تا زن «دیگری» باشد. این تفکر با مراقبت و کنترل پنهان، زنان را از متن اصلی اجتماع کنار میگذارد و درنهایت بهدنبال «انکار نمادین» آنها است.
|
|
|
|
|
|