|
|
|
|
جستجو در مقالات منتشر شده |
|
|
5 نتیجه برای شفیعی
محمدرضا شفیعیکدکنی، جلد 16، شماره 60 - ( 4-1387 )
چکیده
ایده اصلی این مقاله نشاندادن سیر تحول تصویرهای شعری از سادگی به سوی اغراق است. نگارنده با استناد به منابع کهن، تصرف ذهن جامعه در شعر معروف سعدی "بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران/ کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران" را به بحث گذاشته و روند تحول یک تصویر شعری را در گذر تاریخ نشان میدهد. نخستین تجربه ذهن جامعه ایرانی در مورد "فریاد از جدایی" در ضربالمثلی بسیار کهن (شاید از عهد ساسانی) در تصویر دریدن کرباس تجسم یافته است. این تصویر در متون ادبی و شعری قرن چهارم ثبت شده است. سالها بعد شاعران مفهوم فریاد از جدایی را با تصویر شکستن چوب بیان کردهاند. نوبت به سعدی که میرسد، تصویر اغراقآمیز شده و با ناله سنگ تجسم مییابد.
محمدرضا شفیعیکدکنی، جلد 16، شماره 62 - ( 8-1387 )
چکیده
هدفِ این مقاله طرح یک مسئله در عروض شعرِ سلطان ولد، پسر بزرگ جلالالدین محمد مولوی است. در شعر وی یک ویژگی عروضی به چشم میخورد که به کلّی با تمام دیوانهای شعر کلاسیک فارسی متفاوت است. این تفاوت چندان چشمگیر است که نمیتوان آن را از جنس خطای کاتب یا حروفچین و ناشر به حساب آورد. نویسنده پس از نشاندادن این ویژگی، دو عامل احتمالی را سبب این تفاوت میداند: یکی احتمال تفاوت در نظام آوایی کلمات فارسی در اثر همجواری با زبانهای یونانی و ترکی در قونیه و دیگری تأثیر موسیقی حاکم بر خانقاه و شیوه قوّالان و مصنفان آن روزگار.
محمدرضا شفیعیکدکنی، جلد 17، شماره 65 - ( 8-1388 )
چکیده
بر اساس تأملات فرمالیستهای روس و دانشمندانی چون لوی اشتروس در باب مفهوم ساخت و ویژگیهای آن، هرگونه تغییر در درون یک ساخت، مجموعه عناصر سازنده آن ساخت را تحت تأثیر قرار میدهد. این تحولات مربوط به ساختارِ ساختارهای هر دوره است. هرگاه ساختارِ ساختارها در اوج باشد، ساختارهای دیگر نمیتوانند در انحطاط مطلق باشند و برعکس. وقتی از این دیدگاه به تاریخ فرهنگ ایران عصر اسلامی نگاه کنیم، حدود قرن چهارم عصری است که ساختار ساختارها در اوج است و بنابراین همه ساختارهای کوچکتر چون شعر، نثر، موسیقی، عرفان، طب و معماری نیز در جایگاه بلندی قرار دارند. آنچه فرهنگ ایرانی و ساختار کلان آن را در عصر فردوسی و بیرونی برجستگی ویژه بخشیده است، "آزادی خِرَد" است که در منازعات اشاعره و معتزله به چشم میآید. وقتی تفکر اشعری بر فرهنگ ایرانی حاکم شد، چراغ خِرَد به خاموشی گرایید و ساختار ساختارهایی که بر محور "یقین" استوار شده بود جای خود را به "حجیّت ظن" سپرد و گزارههای گمانی جای گزارههای منطقی را گرفتند.
شهرام احمدی، نرگس شفیعی آکردی، جلد 25، شماره 83 - ( مقالات منتشر شده 1396 )
چکیده
آیرونی یکی از اصطلاحات پیچیده و مهم در بلاغت، فلسفه و نقد ادبی است. متون فارسی نیز از ظرفیتهای فراوان این صنعت بلاغی ذیل عنوانهایی چون طنز، تهکّم، مجاز به علاقه ضدیت، استعاره عنادیه و... بهره برده است. دراینمیان، یکی از بنیادهای بلاغی مثنوی معنوی، مهارت و هنرمندی مولانا در بهکارگیری طنز و انواع گوناگون آن است. مهارت خاص مولانا در مخاطبشناسی و اهتمام به تبیین و تعلیم مفاهیم عالی دینی، عرفانی و اخلاقی سبب شد تا او شیوه بیان غیرمستقیم طنز را بهدلیل کارایی، جذابیت و ضریبتأثیر بیشتر برگزیند. همین امر بهطرز کمنظیری زمینه را برای نمود انواع مختلف آیرونی در سراسر مثنوی، خصوصاً دفتر پنجم، فراهم آورده است که آیرونی کلامی، موقعیتی، وضعی، نمایشی، و... از آن جملهاند. در این پژوهش، مثنوی مولوی ازمنظر آیرونیک بهشیوه توصیفیـتحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانهای بررسی و مشخص شد که آیرونی نمایشی بهدلیل ماهیت تمثیلی و روایی مثنوی جایگاه ویژهای در این کتاب دارد.
حمید عبداللهیان، سمیرا شفیعی، عاطفه زندی، جلد 28، شماره 88 - ( 4-1399 )
چکیده
یکی از رویکردهایی که در نقد داستان از منظر زبانشناختی بسیار متحول شده، نظریه راجر فالر است. این نظریه آمیزهای از نظریات دستورزبان گشتاری چامسکی و زبانشناسی نقشگرای هالیدی است. ازآنجاکه داستان «خانه روشنان» گلشیری بهشیوه جریان سیال ذهن نوشته شده و فالر نیز معتقد است، در چنین داستانهایی، روساخت به فهم ژرفساخت کمک میکند، در مقاله حاضر، با روش توصیفیـتحلیلی و ابزار کتابخانهای و با رویکرد زبانشناختی برمبنای نظریه زبانشناختی فالر، داستان «خانه روشنان» تحلیل شده است. نتایج این تحقیق حاکی است نوع گشتار و شیوه جریان سیال در این اثر باعث بههمریختگی ساختار نحوی جملات، عدم پیروی از قواعد دستوری، تکرار مرجع ضمایر، ایجاد ضرباهنگ و موسیقی در کلام، کاربرد تضادهای تداعیگر و تکرارهای مبتنی بر تأکید، سردرگمی مخاطبان، و ایجاد تعلیق و تعویق در کلام میشود. شخصیت اصلی این اثر، کنشگر و راویانِ جمع، همگی، منفعل و حسیـادراکیاند. گویی، نباید کلامی ضدایدئولوژی غالب متن بر زبان رانند که باعث برهمخوردن فضای تکصدای متن شود. گلشیری در این اثر نیز خواسته مانند بقیه آثارش به مشکلات جامعه نقب بزند و قضاوتهای مداخلهجویانهاش را در متن حاکم کند. از حیث نگاه به متن، نویسنده گاه از منظر بیرونی به متن پرداخته و خود را قادر به فهم ادراکات اشخاص داستان ندانسته و گاه از منظر درونی متن را کاویده و گرایشهای شناختی خود را با متن همگام کرده است. از حیث بازنمود گفتار و اندیشه نیز این اثر هم از گفتار باواسطه (مستقیم آزاد) استفاده کرده است و هم از گفتار بدون واسطه و مستقیم. هردوی این شیوهها توانسته تا حد امکان مکنونات درونی و کلامی شخصیتهای اصلی و فرعی را بازنماید.
|
|
|
|
|
|