[صفحه اصلی ]   [Archive] [ English ]  
:: صفحه اصلي :: درباره نشريه :: آخرين شماره :: تمام شماره‌ها :: جستجو :: ثبت نام :: ارسال مقاله :: تماس با ما ::
بخش‌های اصلی
صفحه اصلی::
اطلاعات نشریه::
آرشیو مجله و مقالات::
برای نویسندگان::
برای داوران::
تماس با ما::
تسهیلات پایگاه::
آمار نشریه::
::
شناسنامه نشریه
..
پایگاه‌های نمایه‌کننده

  AWT IMAGE   AWT IMAGE 
 AWT IMAGE   AWT IMAGE 
   

   

..
پایگاه‌های اجتماعی
     
ACADEMIA
 
..
جستجو در پایگاه

جستجوی پیشرفته
..
دریافت اطلاعات پایگاه
نشانی پست الکترونیک خود را برای دریافت اطلاعات و اخبار پایگاه، در کادر زیر وارد کنید.
..
نظرسنجی
نظر شما در مورد عملكرد دوفصلنامه زبان و ادبيات فارسي چيست؟
عالي
خوب
متوسط
ضعيف
   
..
:: جستجو در مقالات منتشر شده ::
13 نتیجه برای فردوس

غلامعلی فلاح،
سال 14، شماره 55 - ( 12-1385 )
چکیده

موضوع اصلی این مقاله بررسی رجز و رجزخوانی در شاهنامه ‌فردوسی است. در بخش نخست، پس از بحث از معنای لغوی و اصطلاحی رجز و رجزخوانی، به اختصار پیشینه تاریخی آن در ادبیات یونان، عرب و ایران باستان و ادبیات سده‌های چهار و پنج هجری بیان شده است. در بخش دوم، هنر فردوسی در پرداخت فن رجزخوانی پهلوانان شاهنامه‌ بررسی شده است و کارکردها و ارزش بلاغی رجز در داستانسرایی فردوسی مورد ارزیابی قرار گرفته است.


غلامعلی فلاح،
سال 16، شماره 60 - ( 4-1387 )
چکیده

در نوشتار حاضر، گفت‌وگو ـ که از مهم‌ترین شگردها در حوزه ادبیات داستانی سنتی و مدرن اعم از منظوم و منثور به‌ شمار می‌رود ـ در یکی از شاهکارهای متون کلاسیک؛ یعنی شاهنامه فردوسی مورد کنکاش قرار گرفته است. از این رو، ابتدا اصطلاح گفت‌وگو از منظر داستان، تعریف و جایگاه و کارکردهای آن تبیین شده و در ادامه، نخست گفت‌وگوهای متکثر و متنوع شاهنامه استخراج شده و سپس از زوایای مختلف، از جمله مستقیم و غیرمستقیم بودن گفت‌وگوها و نیز با عنایت به دو سویه گفت‌وگو که یک سویه آن پهلوانان هستند دسته‌بندی گردیده است. آن‌گاه برای تبیین جایگاه این شگرد داستانی در شاهنامه، نمونه‌های برتر گفت‌وگو که عمدتاً ویژه بخش پهلوانی هستند، تحلیل و بررسی شده است و در پایان، در باب موضوع گفت‌وگوها که با توجه به موقعیت و محل آن فرق می‌کند نیز بحث شده است و چنین نتیجه گرفته شده که تجلی‌گاه این شگرد داستانی در بخش پهلوانی است و موضوع غالب این گفت‌وگوها نیز عمدتاً مفاخره و اظهار برتری است.


عباس ماهیار،
سال 17، شماره 66 - ( 12-1388 )
چکیده

در این مقاله بیتی از دفتر ششم مثنوی مورد تحلیل قرار گرفته است که در آن تبریز به زبانی دیگر وصف شده است. بیت از داستانی است که در آن درویشی غریب به امید گرفتن وامی از محتسب تبریز بار سفر بسته و عازم آن دیار شده است. مولانا به هنگام رسیدن درویش غریب به تبریز بیتی چند از زبان درویش درباره تبریز و تبریزیان سروده که بیت مورد بحث ما در میان آن ابیات است و آن این بیت است: فرّ فردوسی است این پالیز را شعشعه‌یْ عرشی است این تبریز را مولانا در این بیت برای تبریز فرّ فردوسی قایل شده است و بر این باور است که عرش نور خود را بر تبریز و تبریزیان می‌پاشد. چند و چون این مدعا در سه بخش فردوس و تبریز و عرش و شعشعه آن با تکیه بر روایات و آثار عالمان دین و مورخان بر پایه تحقیقات کتابخانه‌ای مورد کندوکاو قرار گرفته است. گفتنی است به کنایت و رمزهای عارفانه خداوندگار قونیه اشارتی نشده و معانی لغوی و غیررمزی مفردات بیت مورد توجه بوده است، تاچه قبول افتد و چه در نظر آید.


اکبر شامیان ساروکلایی، زهرا دلپذیر،
سال 18، شماره 69 - ( 9-1389 )
چکیده

در ایران باستان موبدان همواره یکی از مقامات برجسته جامعه به‌شمار می­آمدند و در دربار شاهان نفوذی فوق­العاده داشتند. این امر به‌خوبی در مشهورترین حماسه ملی ایران نمود یافته است و به حدی اهمیت دارد که با بررسی نقش و جایگاه موبدان در شاهنامه چگونگی ارتباط دین و حکومت در ایران باستان مشخص می­شود. خویشکاری موبدان در شاهنامه منحصر به اجرای مناسک دینی نیست. آن­ها هم در اداره کشور اختیارات گسترده­ای دارند، هم از نظر علمی سرآمد زمان خویش­اند، هم تعلیم و تربیت را به عهده دارند و هم راوی داستان­های کهن هستند. نظارت بر امور اقتصادی و پرچم­داری در جنگ­ها نیز از دیگر کارکردهای موبدان به‌شمار می­رود. شایان یادآوری است واژه موبد در شاهنامه همیشه به معنای عالم دینی نیست، بلکه توسّع معنایی یافته و بر دانا و خردمند نیز اطلاق شده است. نگارندگان می‌کوشند کنش­ها و سلسله‌مراتب موبدان را بر اساس متن شاهنامه و با استفاده از برخی متون پهلوی و تواریخ عهد اسلامی بازنمایند.


غلامعلی فلاح، لیدا آذرنوا،
سال 21، شماره 75 - ( 9-1392 )
چکیده

کانون روایت در تحلیل شگردهایی که داستان‌پرداز در خلق داستان‌های خود از آن‌ها بهره می‌گیرد اهمیت فراوان دارد. زاویه ‌دید، با درنظرگرفتن بسط معنایی خود در روایات مدرن، منظری است ویژه که راوی به یاری آن مؤلفه‌های زمانی‌ـ مکانی، شناختی‌ـ عاطفی و ایدئولوژیکی ِجهان داستانش را شکل می‌دهد و گاه با تغییر و ایجاد تنوع در زاویه‌های دید و عرضه دیدگاه‌های گوناگون، مخاطب را به خوانش متن فرامی‌خواند و درنتیجه تعامل میان راوی، شخصیت و خواننده، داستان روندی پویا می‌یابد. در داستان «رزم رستم و اسفندیار» راوی با بهره‌گیری از کانون‌های گوناگون و متغیر روایی، صحنه‌ها، حوادث، شخصیت‌ها، کنش‌ها، اندیشه‌ها و احساسات درونی و برونی آنان را به زیبایی و هنرمندانه دربرابر دیدگان ما به تصویر می‌کشد و با غیاب و حضور خود در پاره‌های داستان و درهم‌آمیختن دو شیوه نقل و نمایش، مخاطب را به حضور، ارزش‌گذاری و قضاوت فرامی‌خواند. گاه با روایت داستان از دریچه دید شخصیت‌ها، بر القاء مؤثر و صمیمانه داستان می‌افزاید و از کانون بدون راوی یا از زبان شخصیت‌ها به بیان آموزه‌ها و جهان‌نگری ویژه خود می‌پردازد و درنتیجه زمینه برای طرح و تلاقی آرای گونه‌گون فراهم می‌آید و از این منظر روایت با بسیاری از روایات مدرنِ امروزی برابری می‌کند. تحلیل گوشه‌هایی از این داستان می‌تواند نبوغ فردوسی را در خلق این شاهکار جهانی به نمایش بگذارد.
 


رضا غفوری،
سال 22، شماره 77 - ( 9-1393 )
چکیده

یکی از رویدادهای مهم دوره ساسانیان جنگ‌های پیروز با هپتالیان است که با وجود تلاش‌هایی که ایرانیان در این پیکار‌ها از خود نشان دادند سرانجام شکست سختی از هپتالیان خوردند و ناچار پیامدهای زیادی را متحمل شدند. پیروز که پادشاهی خودکامه بود برای جبران نخستین شکست خویش، بار دیگر به نبرد هپتالیان رفت اما نه‌تنها کاری از پیش نبرد، بلکه جان خود را نیز از دست داد. پس از این شکست‌‌ها هپتالیان مدت‌های طولانی در امور سیاسی ایران دخالت ‌کردند تا اینکه سرانجام در دوره پادشاهی انوشیروان از میان رفتند. بااین‌حال خاطرات تلخ این شکست‌‌ها هرگز از ذهن ایرانیان پاک نشد. بنابراین چندی بعد، ایرانیان برای حفظ آبرو برخی واقعیت‌‌ها را تغییر دادند و داستان‌هایی از خود ساختند که برپایه یکی از مهم‌ترین آنها، پهلوانی به نام سوفرا به جنگ هپتالیان رفت و سرانجام آنان را به‌سختی شکست داد و آنچه را از ایرانیان نزد هپتالیان به غنیمت مانده بود بازگردانید. به احتمال زیاد این روایت‌های ساختگی در بیشتر خدای‌نامه‌های دوران ساسانیان وجود داشته و ازآنجا به تاریخ‌های دوران اسلا‌می ‌‌نیز راه یافته است.
در این مقاله نخست به بررسی روایات‌ شاهنامه درباره جنگ‌های پیروز و سوفرا با هپتالیان و دیگر روایت‌های تاریخی می‌پردازیم؛ سپس اساسی‌‌ترین تحریفاتی را که در دوره ساسانیان وارد خدای‌نامه‌‌ها شده است نشان می‌دهیم.


فریده وجدانی،
سال 22، شماره 77 - ( 9-1393 )
چکیده

بازگوکردن یا خواندنِ داستان، قصه، روایت و غیره در مجالس سابقه‏ای بس کهن در تاریخ فرهنگی ایران زمین دارد. قِسمی از این سنت در روزگار فردوسی نیز رواج داشته و به‌صورت شاهنامه‏خوانی ظهور می‏یافته ‏است. حکیم توس با علم به این موضوع و امیدی که به خوانش نامورنامه خویش ‏داشته است، در به‏کارگیری برخی واژگان که بر مفهوم "صدا" دلالت دارند بسیار هنرمندانه رفتار کرده و از این طریق اسباب فزونی اشتیاق شنوندگانِ شاهنامه را فراهم آورده است.
پژوهش حاضر با استفاده از روش توصیفی‌ـ تحلیلی نشان می‏دهد که فردوسی برای القای مفهوم "صدا" واژگانی را برگزیده است که یا دامنه معنایی بسیار فراخی داشته‏اند،  یا خود درصدد گسترده‏سازی دامنه معنایی ‏آنها برآمده‏ است و بدین‌ترتیب هنگام به‏کارگیری این واژگان، ضمن آنکه تمام حواس شنونده را به یافتن منبع تولید "صدا" یا همان مصداق معطوف کرده است، تعلیق و انتظاری خُرد و کوتاه پدید آورده است که وقتی قرینِ آشنایی‏زدایی می‌شود، بر زیبایی و جذابیت سروده او می‌افزاید.
نویسنده با اذعان به اینکه شیوه واژه‏گزینی فردوسی که در این مقاله محل بحث قرار گرفته ‏است یگانه‌شیوه‏ای نیست که به انتظارآفرینی و گوش‏سپاری به شاهنامه‏خوانی می‏انجامد و سراینده نامورنامه ایرانیان برای انتظارآفرینی در این مجموعه عظیم شگردها دارد، بر آن است تا به بازنمایی جزئی از توانایی و خلاقیت فردوسی بپردازد که طی قرن‏های متمادی در گیرایی کلام شاهنامه‏خوانان نیز تأثیرگذار بوده است، ولی تاکنون هدف توجه و بررسی قرار نگرفته است.


احمد لامعی گیو، سید مهدی ارفعی، عیسی دوست زاده،
سال 24، شماره 80 - ( 6-1395 )
چکیده

هدف پژوهش حاضر این است که با رویکرد روایت­شناسی باختینی یعنی منطق گفت‌وگویی به بررسی شاهنامه فردوسی بپردازد. منطق گفت‌وگویی نوعی روایت است که به بررسی روابط بین دیدگاه­های مختلف ازطریق گفت‌وگو می­پردازد و یگانه راه تعامل را گفت‌وگو می­داند. منطق گفت‌وگویی با مفاهیمی نظیر «چندصدایی»، «دگرآوایی» و «کارناوال» تکمیل می­شود. از لوازم ضروری زندگی کارناوالی خنده است؛ در شاهنامه به سه نوع «خنده» برمی‌خوریم که یک نوع آن به خنده­ای که مدنظر باختین است نزدیک است و آن خنده­ای است که مفهوم مسخره‌کردن و تحقیر را می­رساند. انواع دیگر خنده عبارت‌اند از: «خنده» شادمانی و «خنده»ای که تمثیلی از طبیعت است. در فرجام نیز به تفاوت­ها و شباهت­های بین خنده کارناوالی و خنده شاهنامه پرداخته شده است، تا مطابقت نظریه منطق گفت‌وگویی با شاهنامه سنجیده شود. در این پژوهش تلاش شده تا واژه «خنده» و مشتقات آن با بهره­گیری از روش تحلیلی‌ـ‌توصیفی در شاهنامه بررسی و براساس نظریه منطق مکالمه باختین سنجیده شود و تفاوت­ها و شباهت­های آن با «خنده» کارناوالی باختین تبیین شود.


ذوالفقار علامی، مائده اسدالهی،
سال 25، شماره 83 - ( 12-1396 )
چکیده

داستان تراژیک سیاوش یکی از داستان‌های بسیار مهم و درخور توجه شاهنامه فردوسی است. در مقالۀ حاضر، این داستان ازمنظر تحلیل انتقادی گفتمان برپایۀ الگوی کنشگران اجتماعی ون‌لیوون بررسی شده است تا مشخص شود کارگزاران اجتماعی در آن چگونه به‌تصویر کشیده ­شده­اند و فردوسی با توجه به کارکرد منحصربه‌فرد شاهنامه چگونه گفتمان‌ها را با مؤلفه­های زبانی تولید ­و بازنمایی کرده است؟ برای نیل به این هدف، ابیات گفتمان­مدار مشخص، دسته­بندی و تحلیل شده­اند. یافته­‌ها نشان می‌دهد فردوسی در این داستان از مؤلفه­های پوشیده و صریح تقریباً یکسان استفاده کرده است. ازاین‌رو، پوشیده‌سازی راویان و ناقلان نیز تقریباً به‌اندازه شخصیت‌پردازی و صحنه­آرایی در این داستان اهمیت دارد. افزون‌براین، اگرچه داستان سیاوش روایتی باستانی است، بار عاطفی، ایدئولوژیک و جهان­بینی فردوسی را نیز به‌همراه دارد و نشان‌دهنده آرمان‌خواهی و هویت‌طلبی اقوام ایرانی و رمز پایداری ایران و نبرد همیشگی میان خیر و شر و ایران و انیران است که درنهایت به پیروزی خیر بر شر، و ایران بر انیران می­انجامد و مرگ مظلومانه سیاوش نیز کین­خواهی ایرانیان را به‌دنبال می‌آورد و تولد و باروری پسرش کیخسرو هم پیروزی بر افراسیاب را رقم می‌زند.


سیدعلی قاسم زاده، محمدشفیع صفاری، حسین علی‌نقی،
سال 26، شماره 84 - ( 6-1397 )
چکیده

ارتباطات غیرکلامی را می­توان جزء نشانه­های تصویری به‌شمار آورد که امروزه برای روان‌شناسان و جامعه­شناسان، به‌دلیل اهمیت آنها در انتقال معنا و تنظیم روابط بینافردی، جایگاهی ویژه دارد. یکی از مهم­ترین زیرشاخه­های این مبحث «زبان بدن» نامیده می­شود که درمیان همه جوامع بشری از دیرباز تاکنون وجود داشته است. این نشانه­های غیرکلامی ـ‌که برخی قدمتی چندهزارساله دارندـ در فرهنگ­ها و سنن اجتماعی اقوام گوناگون، با وجوه مشترک و گاه اختلافی، کاربرد و کارکرد فرهنگی و بلاغی دارند. روشن است هرچه بستر ادبی چنین بازنگری و رویکردی کهن­تر و البته جامع­تر باشد، ارزش تحلیل­های آن در بازشناسی فرهنگی و اجتماعی و حتی زیبایی­شناسی متون بیشتر است. بی­گمان، شاهنامه فردوسی ‌ـ‌که نماینده فرهنگ و تفکر ایرانی در عصر پیشاتاریخی تا ادوار تاریخی مقارن با ظهور اسلام است‌ـ می­تواند بهترین ظرف بازنمایی کنش­های ارتباطی برون‌زبانی در تاریخ فرهنگی کهن ایران باشد. چنان­که به‌سبب ماهیت پیش­نمونی شخصیت­های شاهنامه، بسیاری از نشانه­های غیرکلامی آنها را نیز می­توان کهن­الگوی بسیاری از کنش­های رفتاری یا زبان بدن ایرانی در ساحت و هنگامه زندگی حماسی، یعنی شکل­گیری هویت ملی و اجتماعی ایرانیان، محسوب کرد. در این جستار با واکاوی مفاهیم «زبان بدن» در کنشهای غیرزبانی شخصیت­های برجسته شاهنامه تلاش شده است این مفاهیم پوشیده و پیچیده فرهنگی رمزگشایی شود. از نتایج تحقیق برمی­آید که بازنمایی زبان بدن شخصیت­های شاهنامه نه از روی اتفاق که کاملاً آگاهانه به‌قصد جلب ‌توجه مخاطب و بازاندیشی او در الگوهای رفتار فردی و اجتماعی اقوام ایرانی و غیرایرانی به‌قصد بازشناسی هویت فرهنگی ایرانیان، بیشتر از رهگذر کنایه­سازی و نمادپردازی صورت گرفته است.
چیمن فتحی، رامین محرمی، بیژن ظهیری ناو، شهریار گیتی،
سال 27، شماره 86 - ( 4-1398 )
چکیده

شاهنامه فردوسی، حماسه منظوم اساطیری ایران، بر مدار ستیز نیروهای عینیت­یافته ناساز عالم، یعنی ایران و انیران و نبرد شخصیت­ها و قهرمانان آن، می­گردد؛ زیرا از دیدگاهی فلسفی، طرح هستیِ تاریخ اساطیری ایران هم اساساً بر مبنای هماویزی دوگانه­های ناساز افکنده شده است. یکی از مهم­ترین دیدگاه­های فلسفی به تاریخ، نگرش فریدریش هگل، فیلسوف تاریخ­گرای آلمانی، است. در این نگرش، ماهیت و هدف تاریخ، همان ماهیت انسان است و ماهیت انسان، رسیدن به خودآگاهی و آزادی است و این آزادی تنها بهنحو تدریجی و دیالکتیکی تحقق­پذیر است؛ از‌این‌رو، در فلسفه هگل، جنگ وسیله­ای برای پیش­بُرد دیالکتیک تاریخ به‌شمار می­آید و ایجاد پیکار میان شخصیت­های انسانی، به‌مثابه خدایگان و بنده، اساس رسیدن به خودآگاهی معرفی شده است. نبرد بین انسان­ها در شاهنامه فردوسی هم گفتار «خدایگان و بنده» در فلسفه هگل را به ذهن متبادر می­کند. در بخش اساطیری شاهنامه، دست‌یابی به خودآگاهی و تحقق آن در تاریخ اساطیری ایران، تنها از راه نبرد دو سوی مخالف، به‌مثابه خدایگان و بنده، در نبردهای بین جمشید و ضحاک، ضحاک و کاوه (و آن­گاه فریدون)، فرزندان فریدون، شهادت ایرج و کین‌خواهیِ (دادباوری) او به‌وسیله منوچهر روی می­دهد. این جستار، با رویکردی تحلیلی‌ـ‌‌توصیفی به تحلیل فلسفه تاریخ شاهنامه فردوسی، با تأکید بر گفتار «خدایگان و بنده» پرداخته و به این نتیجه رسیده است که در این حماسه اساطیری، همه ستیزگی­­ها هر بار به گونه­ای آمیختگیِ وحدت­بخش نائل می­آیند که هم­تراز لحظه­های سنتز یا هم­نهاد دیالکتیکی هگلی و در حقیقت، اسباب فراگرد تاریخی و راه رسیدن به خودآگاهی و آزادی از رهگذری دیالکتیکی است و این همان امکان خوانش فلسفه تاریخ اساطیری ایران در شاهنامه فردوسی برپایه فلسفه تاریخ هگلی است.
ف
عفت نقابی، حکیمه دبیران، ناهید اخوان کاظمی،
سال 27، شماره 86 - ( 4-1398 )
چکیده

فرآیند روایت داستان و شگردهای روایی آن مخاطب را در جهت درک نحوه وقوع داستان هدایت می‌کند. در این میان، استفاده از تصاویر مکرر در متن داستانی ممکن است دستمایه‌ای خاص در خلق اثر هنری برای گوینده باشد. یکی از درون‌مایه‌های اصلی شاهنامه فردوسی پرداخت مکرر به دنیا و تصاویر برخاسته از آن است. این تصویر از جمله تصاویری است که ذهن راوی شاهنامه را در بخش‌های مختلف داستان‌ها به خود مشغول کرده است و حتی توجه فردوسی به این امر سبب شده تا سرعت روایت کند شود. هدف این پژوهش، بررسی و تحلیل تصویر دنیا در «داستان سیاوش» با استفاده از مؤلفه‌های پنج‌گانه روایی ژنت است. استفاده از نوع روایی آینده‌نگر، کاربرد بسامد مکرر و کانون روایی این داستان در پرداخت به تصویر دنیا، نشان می‌دهد که تصویری خاص از درون‌مایه‌ای ویژه نیز می‌تواند در ترتیب نقل وقایع و کنش‌های داستانی با به‌هم‌ریختگی توالی زمانی، سرعت ادراک خواننده را کاهش دهد و در نتیجه تمایل مخاطب را به دانستن نحوه وقوع داستان افزون کند.
 
سمیرا بامشکی، شمسی پارسا،
سال 29، شماره 91 - ( 9-1400 )
چکیده

ابرپیرنگ به آن‌دسته از پیرنگ‌هایی گفته می‌شود که در میان اقوام و فرهنگ‌های گوناگون بسیار تکرار می‌شوند. هدف این نوشتار، کشف ساختار ابرپیرنگ جهانی «پیمان انسان با شیطان» در دو روایت «ضحاک» در شاهنامه فردوسی و فاوست به روایت گوته است. ابرپیرنگ پیمان انسان با شیطان در روایات گوناگون در میان اقوام و ملل جهان تکرار شده‌ و در زمان‌ها و مکان‌های مختلف به حیات خود ادامه داده ‌است. در پژوهش حاضر، کوشش شده است با روش توصیفی-تحلیلی به دو پرسش پاسخ داده شود: نخست، ساختار و الگوی تکرارشونده حاکم بر این ابرپیرنگ چیست؛ دیگر اینکه، تفاوت¬ها و شباهت‌های روایت فردوسی و گوته در این ابرپیرنگ در بخش¬های متنوع، همچون چرایی پیمان با شیطان، انگیزه¬های پیمان، کنش‌های قهرمانان، چگونگی ظهور شیطان بر قهرمانان، و فرجام آنها چگونه است. نتایج نشان می¬دهد که ساختار این ابرپیرنگ الگویی تکرارشونده به‌این‌قرار دارد: پیمان‌بستن شیطان با افرادی با ویژگی¬های برتر، فروختن روح به شیطان، انجام‌دادن یک گونه از خویش¬کاری¬های مشابه پس از پیمان با شیطان، و فرجامی از نوع سقوط کامل یا بازگشت به رستگاری پس از تحمل پیامدهای دردناک رفتارهای نادرست. تفاوت‌های این دو روایت از یک داستان واحد، شامل انگیزه¬های پیمان‌بستن است که در فاوست بهره‌مندی تمام‌عیار از خوشی¬های مادی و دنیایی، و در داستان «ضحاک» قدرت‌طلبی است. تفاوت دیگر در کنش¬های قهرمانان پس از پیمان‌بستن است که در فاوست با شهادت دروغ و قبول مال دزدی همراه است، اما در داستان «ضحاک» با قتل و رابطه نامشروع سروکار دارد که در هردو روایت مشترک است. چگونگی ظهور شیطان بر این‌دو نیز متفاوت است. در فاوست شیطان به‌شکل سگ، اسب آبی، و سالک دانشجو ظهور می¬کند و در داستان «ضحاک» به‌شکل مردی نیک¬خواه، خوالی¬گر (آشپز) و پزشک ظاهر می¬شود. فرجام پیمان در فاوست پس از تحمل سختی¬های بسیار به رستگاری ختم می‌شود و در ضحاک به بندی‌شدن او در بن غاری می¬انجامد. برمبنای این پژوهش، می‌توان درباره احتمال تأثیرپذیری‌ گوته از فردوسی تأمل کرد. 



صفحه 1 از 1     

دوفصلنامه  زبان و ادبیات فارسی دانشگاه خوارزمی Half-Yearly Persian Language and Literature
Persian site map - English site map - Created in 0.1 seconds with 42 queries by YEKTAWEB 4645