|
|
|
|
جستجو در مقالات منتشر شده |
|
|
5 نتیجه برای افسانه
پگاه خدیش، جلد 17، شماره 65 - ( 8-1388 )
چکیده
افسانههای سحرآمیز یا افسانههای پریان از برجستهترین انواع ادبیات شفاهی به شمار میآیند. این افسانهها، که در فهرست جهانی طبقهبندی قصههای عامیانه آرنه ـ تامسون ـ اوته با شمارههای 300 تا 749 مشخص شدهاند، یادگار زمانی هستند که در ذهن انسان نخستین، هر شیء و پدیدهای قدرتی جادویی و ماوراءطبیعی داشت و از نیروی محدود انسان فراتر بود. آدمی باور داشت که هر گاه گرفتار مشکلی شود، نیروهای جادویی به یاریاش میآیند از خطر و گرفتاری نجاتش میدهند. از تحلیل محتوایی افسانههای سحرآمیز میتوان به بسیاری از بنمایههای کهن در اندیشه انسان نخستین، از قبیل جاندارپنداری و شخصیتبخشی به اشیا، توانایی سخنگفتن با گیاهان و حیوانات، مسخشدن و... پی برد.
حسن ذوالفقاری، جلد 22، شماره 77 - ( 9-1393 )
چکیده
یکی از بنمایههای داستانهای عاشقانه جنگجویی معشوق است. در تاریخ اسطورهای و افسانهای ایران نام زنان و معشوقههایی چون گلشاه، سروخرامان، گردآفرید، عذرا و سنمبر را مییابیم که درکنار عاشقان خود به صحنه نبرد آمده و چون مردان جنگجو از آنها دفاع میکردند. این آثار بازمانده حماسههای بزرگ یا بازآفرینی آنهاست و چنان در رمانسهای عیاری و عاشقانه بسامد دارند که بهصورت بنمایه درآمدهاند. در این مقاله میکوشیم درکنار معرفی این منظومهها و معشوقان آنها، کنشهای این زنان جنگجو را نشان دهیم و معلوم کنیم که معشوقان در تمام منظومهها منفعل نبودهاند.
ده داستان تحت بررسی در این مقاله عبارتاند از: بانوگُشَسْبْنامه، رابعه و بکتاش، سهراب و گردآفرید، شاهدخت ایرانی از هزارویکشب، حیدربیک و سمنبر، قهرمان قاتل، گردیه و خسرو پرویز، ورقه و گلشاه، وامق و عذرا، همای و همایون.
حسین محمدی، جلد 27، شماره 86 - ( 4-1398 )
چکیده
چکیده
دو تمدن کهن ایران و هند، بهدلیل روابط دیرینه فرهنگی، سیاسی و اقتصادی، شناختی نسبی از هویت یکدیگر داشتهاند که در طول زمان صیقل خورده، تکمیل و گاهی نمادین شده است. بیگمان، برای شناخت تاریخ ایران و هند عصر باستان و چگونگی روابط این دو ملت، ناگزیر از دریافتن تصویر تاریخی هند در فرهنگ ایران هستیم. بررسی اسطوره، حماسه و شعر، ما را در رسیدن به واقعیتهای تاریخی یاری میرساند. شاهنامه این قابلیت را دارد که بیانکننده تاریخ و فرهنگ ایران و هند باشد.
در این پژوهش برآنیم تا با روش توصیفیـتحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانهای، به این پرسش اصلی پاسخ دهیم که اصولاً فردوسی در شاهنامه تا چه حد از منابع تاریخی و متون پهلوی تبعیت کرده است. نوشتار نشان میدهد که فردوسی از منابعی که در دست داشته تبعیت کرده و در قسمتهای مربوط به عصر ساسانیان با کارنامه اردشیر بابکان، یادگار زریران و خداینامک اختلاف مهمی ندارد.
امیرافشین فرهادیان، دکتر محمد طاهری، جلد 31، شماره 95 - ( 8-1402 )
چکیده
موسیقی با پیشینهای چندهزارساله در میان ایرانیان، هم در جایگاه یکی از هنرهای زیبا و هم بهمنزله یک فن کاربردی، در ساحتهای گوناگون زندگی فردی و اجتماعی حضور داشته است. افزونبر بازتاب این حضور، پیوند دیرینه و تنگاتنگ موسیقی با شعر، دواوین شعر فارسی را مشحون از اصطلاحات موسیقی و نام الحان و نغمهها و سازها و سازندگان کرده است. بدیهی است که در گذر زمان، برخی واژگان و اصطلاحات جدید در این حوزه رواج یافتهاند و شماری نیز مهجور مانده و سرانجام فراموش شدهاند و بعضی دیگر دچار تحول لفظی یا معنایی یا نوسان در گستره شمول شدهاند. ازسویدیگر، درک درست معانی و حتی دریافت بسیاری از جنبههای هنری متون، در گرو تسلط بر رویههای گوناگون معنایی واژگان و وجوه دلالت اصطلاحات است. بیگمان، یکی از کارکردهای مهم نگارش شرح بر آثار گذشتگان، توضیح معنی لغات مهجور یا معنی تحولیافته یک واژه همچنان رایج و نیز آگاهاندن مخاطب از مفهوم اصطلاحی کلمات و ترکیباتی است که بدون اشراف بر آنها، درک متن برای خواننده میسر نیست یا دستکم ناقص است. پژوهندگان تعداد زیادی از اصطلاحات فراموششده موسیقی را در متون شناسایی و معرفی کردهاند، اما بهنظر میرسد هنوز تعدادی از این مصطلاحات مغفول مانده است. «افسانه» یکی از این اصطلاحات است. در این جستار، بهروش تحلیل محتوا و بهشیوه توصیفیـتحلیلی، رویه موسیقایی این اصطلاح کاویده شده و ظرافتهای هنری شماری از ابیات، که در سایه فراموشی معنای اصطلاحی واژه محجوب مانده، آشکار شده است.
علی تسلیمی، فریده فریاد، فیروز فاضلی، جلد 32، شماره 96 - ( 2-1403 )
چکیده
بهنظر کریستوا، هر متنی حاصل شبکهی متنی قبل از خود است؛ بنابراین، برای رمزگشایی باید سراغ این شبکه برویم. نویسندگان و شاعران همواره از متون قبلی بهرهمند شدهاند. این بهرهبهرداری گاه بهصورت افسانهگرایی است که جز بازنویسی و بازآفرینی افسانهها نیست و کمک چندانی به ادبیات نمیکند، اما افسانهگردانی رویکرد متفاوتی دارد که مایه تحول ادبیات است. افسانهگردانی تنها یادآور افسانهها بهگونهی تلمیح و اشاره نیست، بلکه با بهرهگیری از بینامتنیت، متن گذشته را دگرگون میسازد، تا آنجا که خواننده بهسادگی نداند در پیدایش متن جدید چه متنها و چه افسانههایی دخیل بودهاند. در رمان طلسمات با سه رویکرد افسانهگویی، افسانهگرایی و افسانهگردانی مواجهیم. در رمان بوفکور نیز نویسنده با استفاده از افسانهها و اسطورههای بسیار متن پیشین را دگرگون کرده است. از نتایج این مقاله نیز بهرهبردن هردو رمان از افسانهها حتی علیه افسانهها است. در نوشتار حاضر، این رمانها از دیدگاه افسانهگردانی یا بینامتنیت افسانهای تحلیل شدهاند.
|
|
|
|
|
|