|
|
|
|
جستجو در مقالات منتشر شده |
|
|
6 نتیجه برای کهنالگو
سید مرتضی هاشمی، اشرف خسروی، جلد 18، شماره 69 - ( 9-1389 )
چکیده
نقد روانشناختی از شاخههای پویای نقد ادبی معاصر است که خود زیرشاخههای متعددی دارد. یکی از آنها نقد از دیدگاه کارل گوستاو یونگ است. آثار هرمان هسه را میتوان از دیدگاه روانکاوانه یونگ بهخوبی نقد و تحلیل کرد، زیرا اندیشهها و افکار او در موارد زیادی به یونگ شبیه است. آنها با هم ارتباط مستقیم داشتند. هردو به سمبلها و نمادها علاقهمند بوده آنها را تفسیر و تحلیل میکردند. هسه نیز مانند یونگ درونگرا بود و به حقایق روانی فرد توجه داشت و در آثارش جنبههای اجتماعی کمرنگ است. هسه و یونگ علاقهمند به عرفان شرق از جمله عرفان هندیاند. هند حلقه زنجیری بود که یونگ و هسه را به هم پیوند داد. هندیها در جهان سمبلها زندگی میکنند، بر سمبلها تأثیر میگذارند و از آنها تأثیر میگیرند، اگرچه علاقهای به تفسیر آنها ندارند. سمبلها از موضوعات مورد علاقه یونگ و هسهاند و فراوانی آنها در آثار هسه زمینه مناسبی برای نقد و تحلیل از دیدگاه یونگ فراهم میکند. تفحص در سمبلها که به آنها نماد و رمز نیز گفته میشود و نقد کهنالگویی آثار ادبی، بهویژه آن دسته از آثاری که از اعماق روح و روان انسان برخاسته و درون گرایانهاند، شیوهای مناسب برای درک معانی پنهان و نهفته در لایههای روساختی و بیرونی است. این تحلیلها مشترکات و حقایق موجود در روان بشر را نیز نمایان میکند. در این مقاله سعی میشود با دیدگاهی روانکاوانه به نقد کهنالگویی داستان «سیذارتا»ی هرمان هسه پرداخته شود. الگوهای کهنی مانند رؤیا، سفر، قهرمان، آب، رودخانه و گذار از آن، آنیما، درخت و پیر خرد از نمادهای مهمی است که بهگونهای هماهنگ در این داستان گرد آمده و بیانگر تلاش انسان در فرآیند خودیابی و تفرد هستند. در این مقاله به بررسی این نمادها پرداخته میشود.
خسرو قلیزاده، سحر نوبخت فرد، جلد 22، شماره 77 - ( 9-1393 )
چکیده
نظریه تکامل شخصیت یونگ با همه اهمیتش، در مقایسه با ادبیات فارسی بسیار نوپا است. بااینحال از زمان ارائه بهمنزله معیار جدید نقد روانشناختی در حوزه ادبیات رونق بسیاری یافت. ازطرف دیگر یکی از مهمترین مضامین ادبیات حماسی فارسی داستان هفتخان رستم و همچنین اسفندیار است که با وجود شهرت و اهمیتشان تاکنون ازمنظر روانشناسی یونگ هدف نقد قرار نگرفتهاند.
هدف پژوهش حاضر اعتبارسنجی نظریه مزبور در نقد روانشناختی این دو هفتخان بهمثابه دو روایت گرانسنگ ادب فارسی است. از این منظر، مقاله پیشرو تلاش میکند تا با توسل به نظریه تکامل شخصیت یونگ بر اهمیت ارتباط موجود میان مضمون هفتخان و مکتب روانشناسی یونگ تأکید ورزد.
این پژوهش به بررسی و تحلیل هریک از ارکان تشکیلدهنده نظریه یونگ، یعنی کهنالگوهای سایه، آنیما، آنیموس، پرسونا و... در هفتخان رستم پرداخته و سپس کیفیت وقوع آنها را در هفتخان اسفندیار مدنظر قرار میدهد. برای رسیدن به نتیجه بهتر مفاهیم کلیدی هفتخان از دیدگاه روانشناسی یونگ رمزگشایی شده است. نتیجه تحقیق مشخص کرد که تمام ارکان نظریه یونگ بهوضوح، ترتیب و در برخی موارد صورت مکرر در هفتخان رستم دیده میشوند. برخلاف هفتخان رستم، این الگو در هفتخان اسفندیار از نظم مشخصی برخوردار نیست و در پارهای موارد به صورت تلویحی به آن نگریسته شده است. نیز میتوان به فقدان کهنالگوی «آنیموس» در طرحواره هفتخان اسفندیار اشاره کرد.
محمد ریحانی، راحله عبداللهزاده برزو، جلد 25، شماره 82 - ( 6-1396 )
چکیده
هدف مقاله حاضر تحلیل عناصر کهنالگویی داستان ماهان از هفتپیکرِ نظامی براساس نظریه تکاسطوره ژوزف کمپبل است. ماهان نمادِ خودآگاه وجودِ ماست که بهخواست ناخودآگاه، به کُنه وجود راه میبرد و با "من"های نیک و بد درون رویاروی میشود و با شناخت کارکردهای آنان، به ناشناختهترین بخش زیرینِ ضمیر راه مییابد. او به منابعی که رفتارهای نیک و بد را تغذیه میکنند پیمیبرد و پس از همراهی با "من"های شرورِ ناخودآگاه، به یاری "منِ" نیکِ وجود، به عالم بیداری و هشیاری بازمیگردد. دیدار او با خضر درون، تولد دوباره خودآگاه و رسیدن به یگانگی و خرسندی وجود است. مسیر ماهان در این سفر درونی انطباق زیادی با مراحل سفر در نظریه کمپبل دارد.
ذوالفقار علامی، رقیه موسوی، افسانه اکبرزاده مقدم، جلد 26، شماره 85 - ( 11-1397 )
چکیده
خسرو و شیرین دومین منظومه از پنجگنج نظامی و از زیباترین داستانهای عاشقانه ادب فارسی است. این داستان تاکنون از جنبههای گوناگون و با رویکردهای متفاوت بررسی شده است. یکی از رویکردهایی که در تحلیل این داستان تاکنون مغفول مانده، تطبیق آن با نظریه فرآیند فردیت از دیدگاه یونگ است. ازاینرو، هدف مقاله پیشِرو، واکاوی کنشهای شخصیت خسروپرویز و تحول شخصیت او و دیگر شخصیتهای تأثیرگذار این داستان، در طی این مسیر برپایه کهنالگوهای آنیما و آنیموس، سایه، نقاب، خویشتن، پیر خردمند و... با روش تحلیلیـ توصیفی است. نتیجه بررسی حکایت از آن دارد که برای نیل به تفرد و یکپارچهسازی شخصیت خسرو، در جایگاه قهرمان داستان، ورود به عرصه ناخودآگاه الزامی است تا بهوسیله نمایههای نمادین درون، قهرمان به خودشناسی دست یابد و تولدی دیگر در زندگی او حادث و مسیر دستیابی به تاج و تخت و شیرین برایش هموار شود.
محسن محمدی فشارکی، نسرین ستایش، جلد 26، شماره 85 - ( 11-1397 )
چکیده
کارل گوستاو یونگ، بنیانگذار روانشناسی تحلیلی در قرن بیستم، معتقد است در زیر سطح ظاهری آگاهی انسانها بخش دیگری به نام ناخودآگاه جمعی ازلی وجود دارد که بهصورت عامل روانی مشترک و موروثی خانواده بشری درآمده است. او موفق به کشف و معرفی کهنالگوهای مشترک در اساطیر ملل شد و این موضوع، مکتب روانکاوی او را شکل داد. در این پژوهش داستان گل و نوروز از این دیدگاه و با تأکید بر فردیت هدف تأمل و مداقه قرار میگیرد. توجه به کهنالگوها برای رمزگشایی داستان گل و نوروز ضرورت دارد؛ زیرا این مجموعه بهطورکلی برپایه این نمادهای کهن پیریزی شده است. نوروز نماد نیروهای ناخودآگاه پیروزشاه است و پیروزشاه نماینده بُعدِ فعلیتیافته کهنالگوی خود است. نوروز پس از سفرهای خطرناک فراوان، در انتها، به وصال محبوبش میرسد و با متولدشدن فرزندش، چرخه فرآیند فردیت کامل میشود.
ویدا دستمالچی، جلد 31، شماره 94 - ( 3-1402 )
چکیده
اصطلاح «مادر شرور» برآمده از وجه دوگانه کهنالگوی مادر در روانشناسی اسطورهگرا است که با نظریههای فروید و یونگ و شاگردانشان در قلمرو مطالعات علوم انسانی کاربرد یافته است. هدایت در رمان بوفکور با شخصیت سیّال مادر راوی (عمه راوی/ دخترعمه راوی)، در داستانکوتاههای «سهقطرهخون» با شخصیت رخساره (زن شرور)، در «آبجیخانم» با شخصیت مادر آبجی، در «زنی که مردش را گم کرد» با شخصیت مادر زرینکلاه و خود زرینکلاه، و در دو داستان چاپنشده، با شخصیت مادر عنکبوت و مادر مرد مقتول، مادر شرور و پیامدهای حضور او را در زندگی شخصیتهای اصلی داستانهایش بهتصویر کشیده است. در مقاله حاضر، با روش توصیفی-تحلیلی، به قدرت تأثیر مادر شرور در سرنوشت شوم شخصیتهای آثار هدایت (عقده مادر، روانپریشی، خودکشی، دیگرکشی) پرداخته شده است. یافتهها نشان داد که نمادهایی بهعنوان نقش مکمل مادر شرور در داستانهای هدایت وجود دارد. نتیجه اینکه تأثیر مادر شرور در زندگی شخصیتهای اصلی قابل پیشبینی است؛ مقابله با مادر، روانپریشی، دیگرکشی و خودکشی سرنوشت تکراری شخصیتهای این داستانهاست.
|
|
|
|
|
|