مهمترین مسئله در تعریف و تعدیل مخاطرات محیطی بررسی مبانی فلسفی آن است. بدین جهت، در این مقاله، ابتدا، مخاطرات محیطی تعریف و روند تکوین و تحول آن شرح داده شد. سپس، به بحث دربارهی فلسفههای مؤثر پرداخته شد. در این زمینه، از دیدگاه دین اسلام هم بهره گرفته شد. سرانجام، نقش علم جغرافیا در تعریف، تحلیل و چارهسازی مخاطرات محیطی مطرح گردید. واژهی خطر همیشه در رابطهی انسان با شرایط محیطی تعریف شده است. در ابتدا، زمانی که زندگی انسان بسیار ساده و بیولوژیک بود، خطر در حد بیماریهای واگیر و کشنده تعریف میشد. اما بعدها، در پی توسعهی جمعیت و انتظارات انسان و بهرهبرداری فزاینده او از طبیعت، خطر اتفاقهای ناشی از رفتار انسان با محیط تعریف شد و به آن حادثهای گفته شد که به انسان یا مایملکاو صدمه بزند. در زمینهی ریشهی فلسفی مخاطرات محیطی، اولین فلسفه، که هنوز هم آثار آن ادامه دارد، فلسفه انسان محور است. طبق این فلسفه انسان حاکم طبیعت است و باید برای توسعه و زندگی خود از آن بهرهبرداری کند. بعد از جنگ جهانی دوم و مسلط شدن انسان به تکنولوژی، این بهرهبرداری بسیار گسترده شد و بحرانهای امروزی را ایجاد کرد. در مقابل، فلسفهی اکوسیستممحور بهرهبرداری انسان را از محیط محدود کرده و اجازه بیشتر از نیاز اولیه را نمیدهد. در این فلسفه محیط مقدس بوده و ارزش ذاتی دارد. از نظر دین اسلام هم عامل اصلی مخاطرات محیطی اسراف و رفتار نامطلوب انسان با محیط است. اما، از منظر جغرافیا مخاطرات محیطی بر اثر بهم خوردن نظم محیط طبیعی ایجاد میشود. در هر کجا که پراکندگی جمعیت با پراکندگی منابع محیطی هماهنگ نباشد مخاطرات رخ خواهد داد. در نتیجه، فلسفهی ایجاد مخاطرات محیطی فلسفهای مکانمحور است. محور اصلی این فلسفه نظم محیطی است که در پراکندگی پدیدهها و ویژگیها نمایان است. به هم زدن این نظم سبب بیعدالتی فضایی در توزیع منابع میشود. اخلاق محیطی از منظر جغرافیا برهم نزدن این نظم و رعایت عدالت فضایی است. روش جغرافیا برای چارهجویی و جلوگیری از مخاطرات محیطی هم برنامهریزی فضایی (آمایش سرزمین) است.
مخاطرات طبیعی به منزلهی پدیدههای تکرارپذیر در غیاب سیستمهای کاهشی میتواند تبدیل به فاجعه شود و اثرها و پیامدهای مخربی در پی داشته باشد. برای کاهش اثر بلایای طبیعی رویکرد تابآوری مبنایی برای کاهش اثرهای منفی در نظر گرفته شده است. دو حوضه گردشگری سردآبرود کلاردشت و چشمه کیله تنکابن دارای ظرفیتهای بسیاری برای توسعه فعالیتهای گردشگری است که در معرض هجوم سیل قرار دارد و به این دلیل جامعه نمونه پژوهش انتخاب شده است. هدف اصلی پژوهش حاضر بررسی مولفهی زیرساختی در راستای ارتقای تابآوری ساکنان در برابر بلایای طبیعی است. روش شناسی تحقیق به لحاظ هدف کاربردی و از نظر ماهیت توصیفی ـ تحلیلی مبتنی بر پیمایش میدانی است. اطلاعات مورد نیاز تحقیق با استفاده از دو شیوهی کتابخانهای(مقالات علمی منتشر شده معتبر و مرتبط با موضوع) و میدانی(تهیه و تکمیل پرسشنامه) به دست آمده است. طراحی متغیرهای تحقیق بر اساس مطالعهی مبانی نظری و بررسی تجارب علمی سایر کشورها در ارتباط با تابآوری و بلایای طبیعی بوده است. متغیر مستقل تحقیق زیر ساختها است که شامل شبکههای ارتباطی، جانمایی مراکز خدماتی و درمانی میشود. متغیر وابسته تحقیق نیز شامل دو بعد اصلی: تابآوری فردی و گروهی است. بر اساس هدف تحقیق و ماهیت دادهها از آزمونهای آماری برای تحلیل اطلاعات جمعآوری شده استفاده شد. نتایج بیانگر آن است که دو معیار زیرساختها در زمینهی سیلاب و تابآوری با اطمینان 99% با یکدیگر همبستگی مستقیم دارند و رابطه بین آنها دو متقابل است، یعنی بهبود زیرساختها در محدوده با احتمال 99% موجب بالا رفتن تابآوری ساکنین در برابر بلایای طبیعی (سیلاب) درون آن میشود. همچنین، نتایج نشان میدهد که تفاوت معناداری بین دو حوضه، به لحاظ مؤلفههای زیرساختی و تابآوری در برابر بلایای طبیعی (سیلاب)، وجود ندارد.
در سالهای اخیر، برخی سکونتگاههای روستایی کشور تحولاتی را از نظر کالبدی ـ فضایی تجربه کرده و به شهر تبدیل شده است. روند تبدیل روستا به شهر، به تبعیت از رویکردهای نظری در باب توسعهی فضایی یا بنابر ملاحظات سیاسی و جریان انتخابات، روندی در حال افزایش بوده است. این تحولات چشمانداز ناموزونی را به سکونتگاهها تحمیل کرده است و منشأ ظهور بحران و مخاطرات محیطزیستی، اقتصادی، اجتماعی و مدیریتی بوده است. سؤال اساسی تحقیق این است که تحول «ماکلوان» بر اساس برنامهریزی روستایی و بنابر ملاحظات سیاسی و تبدیل آن به شهر از سال 1392 به چه پیامدهای محیطی منجر شده است؟ ناحیهی تحقیق ماکلوان در شهرستان فومن استان گیلان است. دادههای مورد نیاز با اسناد کتابخانهای، عکسهای ماهوارهای، بازدید محلی و تکمیل پرسشنامه جمع آوری شده است. دادههای مزبور با بررسی توزیع فراوانیها و رویکرد مکانی- فضایی تجزیه و تحلیل شده است. نتیجهی تحقیق نشان میدهد که روند توسعهی جاری ماکلوان شرایطی به وجود آورده که وقوع و بروز مخاطرات محیطی، از جمله اتلاف خاک زراعی، تخریب جنگل، تشدید آلایندگی منابع آب، تضعیف بنیانهای تولید سنتی، حذف معماری بومی همساز با اقلیم و آشفتگی کالبدی، را تقویت کرده است. از این رو، توسعهی فضایی متوازن به تبعیت از رویکرد قطب رشد و ملاحظات سیاسی میسر نبوده و مستلزم استفاده از شیوههای جدید برنامهریزی توسعهی فضایی است.
وقوع تخلفات ساختمانی یکی از مهمترین آسیبهای توسعهی فضایی-کالبدی کلانشهر تهران در دو دههی اخیر بوده است. این پژوهش در پاسخ به این سؤال اساسی صورت گرفت که وضعیت و زمینههای وقوع تخلفات ساختمانی و تغییرات فضایی-کالبدی در مناطق کلانشهر تهران در دهههای 1370 و 1380 چه بوده است؟ این پژوهش از نوع شناختی است که به روش کیفی و تفسیری انجام شده است. هدف پژوهش شناخت، توصیف و تفسیر وضعیت و زمینههای وقوع تخلفات ساختمانی و تغییرات فضایی-کالبدی در مناطق کلانشهر تهران است. جامعهی آماری این پژوهش، کل ساخت و سازها در محدودهی مناطق بیست و دوگانه کلانشهر تهران است. دادهها و اطلاعات مورد نیاز این پژوهش به روش مطالعات کتابخانهای و اسنادی جمعآوری شده است. برای توصیف و تفسیر دادهها و اطلاعات این پژوهش از آمار توصیفی و برای نمایش یافتههای آن از سیستم اطلاعات جغرافیایی (GIS) استفاده شده است. بر اساس یافتههای این پژوهش، تخلفات ساختمانی بسیاری در دهههای 1370 و 1380 در کلانشهر تهران بهوقوع پیوسته است، به طوری که به ازای هر پروانه ساختمانی صادره در این کلانشهر در سالهای 1376 تا 1387، حدود 5/3 مورد تخلف ساختمانی در دبیرخانهی کمیسیونهای مادهی صد قانون شهرداری به ثبت رسیده است. بیشترین حجم (مساحت) این تخلفات در این دوره در مناطق یک تا پنج کلانشهر تهران رخ داده است که ارزش و تراکم مازاد ساختمانی بیشتر دارد. کسب درآمد و فروش تراکم مازاد ساختمانی مهمترین زمینههای ارتکاب این تخلفات در این کلانشهر است. مغایرت گسترش سطح و سرانه بنای مسکونی و کاربریهای تجاری و نظامی و تعداد جمعیت با طرح جامع از مهمترین تغییرات فضایی-کالبدی در مناطق کلانشهر تهران در این دوره است.
فرسایش بادی در مناطقی با بارندگی کمتر از 150 میلی متر اهمیت ویژه ای دارد. فرسایش بادی به عنوان یکی از عوامل مهم بیابان زایی، همواره مورد توجه قرار گرفته است .در این تحقیق بعد از جمع آوری اطلاعات و مطالعات پایه در منطقه و تهیه نقشههای لازم از قبیل توپوگرافی، زمینشناسی، ژئومرفولوژی، قابلیت اراضی، پوشش گیاهی و آگاهی از مطالعات هواشناسی و جهت بادهای غالب در منطقه به بازدید صحرایی پرداخته و فرمهای بیابانی و پرسشنامه مردمی در منطقه تکمیل شد و سپس واحدهای کاری به روش احمدی- اختصاصی تهیه، سپس مقدارفرسایش بادی براساس مدل تجربی اریفردرهریک از واحدهای کاری تعیین شد. همچنین نقشه حساسیت اراضی به فرسایش بادی با استفاده از اریفر تهیه شد و پتانسیل رسوبدهی نیز با استفاده از رابطه بین درجه رسوبدهی وتولیدرسوب به دست آمد. نتایج نشان داد کلاس فرسایشی I (فرسایش خیلی کم) با مساحتی در حدود 21/11287 هکتار بیشترین مساحت وکلاس فرسایشی IV (فرسایش زیاد) با مساحت45/6682 هکتار در رتبه دوم از نظر مساحت می باشد. دربین رخساره های ژئومرفولوژی رخساره های مسیل (5-3-2) و اراضی زراعی (2-3-2) دارای بیشترین مقادیررسوبدهی می باشند. وجود توپوگرافی مسطح و اراضی با شیب کم در بخشهای شرقی وشمالی حوزه که مستقیماً تحت تاثیر بادهای غالب منطقه می باشند، باعث شده تا باد از قدرت تخریبی بالاتری برخوردار باشد. یکی از راهکارهای مناسب به منظور مقابله با فرسایش بادی در حوزه میاندشت احداث بادشکن در اطراف مزارع داخل و خارج منطقه با توجه به گسترش اراضی کشاورزی در اطراف منطقه مورد مطالعه و در مسیر بادهای غالب محدوده در بخشهای شرق، شمال شرق می باشد.
چکیده
پژوهش دربارهی سوانح بزرگ طبیعی و سوانح ناشی از فناوریها به موضوعی مهم در جغرافیا و کاربرد آن تبدیل شده است. امکان تحلیل پیچیدگی مسئله در رویکرد سیستمی و در نگاه جامعگرای به جغرافیای نظری و کاربردی و جامع بودن جغرافیای طبیعی و انسانی محقق است. با توجه به اینکه نوسانات سطح آب دریای خزر از جمله در منطقهی ساحلی بابلسر حتی در مقیاس دههای بسیار سریع اتفاق میافتد، رعایت عنصر ایمنی در سایهی مدیریت یکپارچه ساحلی با تعیین حریم دریا در این سواحل امکانپذیر خواهد بود که جغرافیا و، بهویژه، ژئومورفولوژی یکی از ارکان اصلی در این نوع از مدیریت سواحل است. تعیین حریم نوسانات تراز آب دریا، که باعث تغییرات مورفولوژیکی در سطح زمین و وارد آمدن خساراتی به تأسیسات انسانی میشود، ضرورت اجرای این پژوهش را در قالب بررسی نقش شاخصهای ژئومورفولوژیکی در ساخت و ساز منطقه ساحلی شهرستان بابلسر بهخوبی روشن میسازد. در این پژوهش، از شاخص آسیبپذیری سواحل (CVI) به منزلهی شاخص ژئومورفیک تأثیرگذار در ساخت و ساز منطقهی ساحلی بابلسر استفاده شد. ابتدا با استفاده از دادههای توپوگرافی (مدل رقومی ارتفاع ده متری) و با توجه به نوسانات تراز آب دریای خزر، محدودهی حایل عمودی اولیه و ثانویه در اراضی شهرستان تعیین شد. محدودهی حایل عمودی اولیه شامل اراضی است که در ارتفاع پایینتر از 7/24- متر قرار دارند و محدودهی حایل عمودی ثانویه اراضی را با ارتفاع بین 7/24- تا 5/23- متر شامل میشود. در ادامهی همین بحث و در داخل اراضی محدودهی حایل عمودی اولیه و ثانویه، شاخص آسیبپذیری ساحل بر مبنای پنج پارامتر ارتفاع، شیب، لندفرم ژئومورفولوژی، کاربری اراضی و فاصله از جاده در دو زیرشاخص با منشأ طبیعی و با منشأ انسانی اجرا گردید. با توجه به شاخص آسیبپذیری ساحل بر مبنای متغیرهای طبیعی (NCVI)، انسانی (HCVI) و شاخص آسیبپذیری نهایی (TCVI)، بخشهای وسیعی از سواحل شهرستان بابلسر (بهویژه در محدودههای شهری بابلسر و فریدونکنار) در طبقات با درجههای آسیبپذیری بالا و بسیار بالا قرار میگیرند.
زمینلغزش نوعی حرکت دامنهای است که نهتنها ساختارهای انسانی مثل جادهها، خطوط راهآهن و مناطق مسکونی را تحت تأثیر خود قرار میدهد، بلکه تلفات جانی را هم در پی دارد. در این پژوهش، دادههای لغزشی و شیب در حوضههای کوهستانی کلانشهر تهران به منظور تهیهی نقشهی پهنهبندی خطر زمینلغزش و بررسی آسیبپذیری مناطق توسعهیافته در پهنههای پرخطر تحلیل شده است. این پهنهبندی با استفاده از تلفیق مدلهای تصمیمگیری چند معیاره در سیستم اطلاعات جغرافیایی و استفاده از 8 عامل کمی و کیفی به منزلهی عوامل مؤثر در وقوع حرکات لغزشی منطقه انجام شد. وزندهی به معیارهای مورد نظر از دو روش مدل نسبت فراوانی و مدل تحلیل سلسلهمراتبی صورت گرفت. بعد از این مرحله، فازیسازی معیارهای مؤثر در وقوع زمینلغزشهای منطقهی مطالعه، نقشههای پهنهبندی خطر زمینلغزش با عملگرهای جمع فازی، ضرب فازی و گامای فازی با لانداهای 8/0 و 9/0 تهیه گردید. با انطباق نقشهی نهایی پهنهبندی خطر زمینلغزش حاصل از مدل فوق و نقشهی مناطق شهری در حوضههای کوهستانی، مناطق شهرسازی شده به پهنههای با خطر بسیار زیاد تا پهنههای با خطر بسیار کم تفکیک شد. نتایج حاصله از تحلیل دادههای لغزشی نشان داد که برخی از محدودههای کوهستانی کلان شهر تهران مستعد حرکات لغزشی با خطر متوسط به بالا هستند. مهمترین راهکار برای کاهش خسارتهای ناشی از وقوع زمینلغزش(به جز پایدارسازی مناطق ناپایدار) دوری جستن از این مناطق است.
درپژوهش حاضر، دادههای ماهانهی فراوانی وقوع توفانهای تندری 25 ایستگاه سینوپتیک کشور در طی بازهی زمانی 51 ساله از 1960-2010 با استفاده از روشهای تحلیل خوشهای سلسلهمراتبی وارد شد و روش زمینآمار کریجینگ به منظور طبقهبندی و شناسایی مکانهای اصلی رخداد مخاطرهی توفانهای تندری فصل بهار در ایران تحلیل شد. پس از محاسبه فراوانی وقوع توفانهای تندری فصل بهار و بررسی ویژگیهای آماری مربوط به آن، تابع توزیع احتمالاتی مناسب با دادههای توفانهای تندری برازش داده شدو سپس، با استفاده از تحلیل خوشهای به تقسیمبندی مناطق گوناگون به گروههای همگون و با استفاده از روش کریجینگ به پهنهبندی توفانهای تندری اقدام گردید. پس از بررسی فراسنجهای آمار توصیفی توفانهای تندری بهاره، مشخص شد که توزیع احتمال فراوانی وقوع دادههای توفانهای تندری بهارهی ایران، مانند بیشتر متغیرهای تصادفی گسسته از توزیع احتمال ویبول سه پارامتری تبعیت میکند. براساس نتایج حاصل از تحلیل خوشهای مناطق گوناگون کشور به پنج ناحیه همگن مجزا مشتمل بر نواحی شمالی، میانی، شمال شرقی؛ نواحی مرکزی و شرقی؛ شمال غرب؛ غرب و نیمهی جنوبی با روند مشابه خوشهبندی گردید. پس از انجام پهنهبندی مشخص شد که کانونهای اصلی رخداد این پدیده بیشتر در نواحی شمال غرب و غرب کشور متمرکز شده است.
مخاطرات محیطی یکی از موانع اصلی تحقق توسعهی پایدار در سکونتگاههای انسانی (بهویژه روستاها) است. امروزه، با رویکرد جدیدی که به مقولهی مدیریت بحران میشود استفاده از همهی دستاوردهای مدیریتی، سازماندهی و برنامهریزی، قبل از وقوع بحران، امری الزامی و عقلانی است. در این باره، در مواجهشدن با بحرانهای احتمالی، یکی از ارکان اصلی در نظرگرفتن پایگاههای مدیریت بحران است که همهی اقدامات پیشگیری، آمادگی و مقابله، از جمله امداد رسانی، اسکان موقتِ حادثهدیدگان، در آن مهیا شود تا پیامدها را دربارهی بحران احتمالی به حداقل ممکن برساند. از این رو، دهستان کهریزک به علت واقعشدن بر روی کمربند گسل کهریزک، وجود صنایع خطرآفرین در منطقه و عواملی جز آن برای این پژوهش انتخاب شد. در زمینهی اجرای پژوهش، در مرحله نخست، معیارهای نهایی مکانیابی پایگاههای مدیریت بحران، با نظرسنجیکردن از متخصصین امر و بومیسازی آنها با شرایط محدوده، انتخاب شدند. در ادامه، پس از گردآوری دادهها با استفاده از روشهای کتابخانهای و میدانی، از تلفیق دو مدل منطق فازی و مدل تحلیل سلسله مراتبی AHP و پس از ارزیابی میدانی مکان استقرار بهینه پایگاه مدیریت بحران (گزینهی شماره 3) انتخاب شد. در این پژوهش، نتایج زیر حاصل شد: - معیارهای مکانیابی پایگاه مدیریت بحران روستایی، صرفاً، ماهیتی محیطی (طبیعی و مصنوع) ندارد، بلکه معیارهای اجتماعی ـ اقتصادی نیز دارای اهمیتاند؛ - معیارهای مؤثر بر مکانیابی پایگاه مدیریت بحران روستایی متأثر از الزامهای منطقهای و محلی یکسان نیستند. از این رو، بومیسازیِ معیارها ضرورتی است که، در مکانیابی، باید به آن توجه شود؛ - ضوابط مبتنی بر معیارهای مکانیابی بر اساس اهداف، نوع خدمات و شرایط مکانی در سطوح گوناگون فضایی (ناحیهای، محلی، شهری و روستایی) متفاوت است و نمیتوان ضابطهای را برای همهی سطوح درنظر گرفت؛ - مکانیابی، صرفاً، مبتنی بر تعیین مکان در چارچوبِ رویهم اندازی لایههای اطلاعاتی با کمک مدلها نیست، بلکه انتخاب گزینهی نهایی باید پس از بازدید و ارزیابی میدانی صورت بگیرد.
هدف این تحقیق تحلیل آماری و سینوپتیکی کولاک برف در استان آذربایجان غربی است. بدین منظور، از سازمان هواشناسی کشور دادههای مربوط به کدهای هوا طی دورهی آماری 1986 تا 2009 اخذ شد. با استفاده از نرمافزار Excel و Spss کدهای مربوط به کولاک برف (کدهای 36 تا 39) مشخص و به بررسی آماری دادهها پرداخته شد. سپس، نقشههای مربوط به فشار، امگا (ناپایداری)، دما و جهت و سرعت باد از سایت cdc.noaa.gov جمعآوری شدند و تحلیل سینوپتیکی آنها صورت گرفت. نتایج تحقیق نشان داد که در طی دورهی آماری مورد مطالعه 322 روز همراه با کولاک برف بود که سال 1992 دارای بیشترین و سال 1999 دارای کمترین روز همراه با پدیدهی کولاک برف بود. با توجه به اینکه رخداد پدیدهی کولاک برف مربوط به فصل سرد سال است، مطالعهی حاضر نشان داد که ماههای ژانویه و فوریه زمان اوج رخداد پدیدهی کولاک برف هستند. با توجه به شرایط سینوپتیکی حاکم بر منطقه، ارتفاع و عامل توپوگرافی از مهمترین عوامل تأثیرگذار در رخداد پدیدهی کولاک برف بودند. از هفت ایستگاه سینوپتیکی مورد مطالعه، ایستگاه سردشت دارای بیشترین و ایستگاه خوی دارای کمترین روز همراه با پدیدهی کولاک برف بودند. سرانجام، نتایج حاصل از تحلیل سینوپتیکی نشان داد که طی دورهی آماری مورد مطالعه در استان آذربایجانغربی دو الگوی گردشی در رخداد پدیدهی کولاک برف نقش داشتهاند که شامل الگوی گردشی کمفشار دریای خزر ـ پرفشار اروپای شرقی و الگوی کمفشار شمال دریای سیاه است.
امروزه زیستپذیری شهری گفتمانی نیرومند را در توسعهی شهری و طراحی شهری بازتاب میدهد که در پیشینهی برنامهریزی شهری رواج پیدا کرده است. چنین گفتمانی به وجود ارتباط مطلوب بین محیط شهری و زندگی اجتماعی اشاره میکند. زیستپذیری شهر ازیک سو گواه تأثیر و جذابیت قوی شهر است و ازسوی دیگر ارتباطات و آثار شهری را از طریق جذب سرمایهگذاری بیشتر و منابع انسانی و فرهنگی شدت میبخشد. بنابراین، زیستپذیری شهر با شهر سالم، شهر اکولوژیک و توسعهی پایداری شهری ارتباط نزدیکی دارد. پژوهش حاضر با هدف سنجش میزان زیستپذیری در سطح محلات منطقهی دو شهر سنندج انجام شده است. روش تحقیق توصیفی ـ تحلیلی است. برای سنجش میزان زیستپذیری محلات، دادههای حاصل از پرسشنامههای تکمیلشدهی ساکنان با استفاده از نرمافزارهای Arc Gis, Excel, Spss تجزیه و تحلیل شدند. نتایج حاکی از آن است که بین ابعاد اصلی زیستپذیری محلات تفاوت چندانی وجود ندارد. از نظر توزیع فضایی، ابعاد سهگانه به صورت یکسان پخش نشدهاند و توزیع فضایی به صورت خوشهای است. همچنین رتبهبندی محلات بر اساس شاخص کل زیستپذیری نشاندهندهی آن است که محلهی خسروآباد با امتیاز 279/3 در رتبهی اول و محلهی شریفآباد با امتیاز 228/2 در رتبهی آخر قرار گرفته است.
قبل از وقوع بلایایی طبیعی، بهویژه زلزله در مناطق شهری، مدیریت بحرانهای پدیدآمده یکی از ضرورتهای نظام برنامهریزی شهری است. از این رو، تعیین میزان آسیبپذیری فیزیکی در برابر زلزله اهمیت بالایی دارد. همچنین، طبقهبندی واحدهای مکانی شهری از نظر درجهی آسیبپذیری در برابر زلزله و پهنهبندی اراضی شهری برای شناسایی نواحی در معرض خطر امری ضروری است. با توجه به این که ایران از نظر وقوع بلایایی طبیعی جزو ده کشور جهان است و شهر کاشمر در منطقهای زلزلهخیز واقع شده است، ضرورت این کار بیشتر به چشم میآید. در این پژوهش، نواحی شهری کاشمر از نظر آسیبپذیری کالبدی با استفاده از مدل VIKOR اولویتبندی شدند تا نواحی این شهر قبل از وقوع زلزله برای کاهش آسیبهای ناشی از زلزله بهسازی و آمادهسازی شوند. یکی از مراحل مدل VIKOR وزندهی به معیارهای دخیل در امر اولویتبندی است که در این پژوهش برای وزندهی به معیارها از مدل AHP استفاده شد. گفتنی است که روش پژوهش مقاله حاضر توصیفی تحلیلی است. نتایج پژوهش حاضر نشان میدهد ناحیهی 8 کمترین آسیبپذیری و ناحیهی 3 شهر کاشمر بیشترین آسیبپذیری کالبدی در برابر زلزله را دارد. همچنین، در ادامهی پژوهش، با استفاده از مدل اسپیرمن میزان همبستگی بین تراکم جمعیت و میزان آسیبپذیری در نواحی شهری کاشمر ارزیابی شد. میزان همبستگی 5866/0 نشان میدهد که همبستگی بالایی بین این دو متغیر وجود دارد و تراکم بالا سبب افزایش میزان آسیبپذیری در نواحی شهر کاشمر میشود.
در مطالعات آمایش محیطی، بهترین مسیر توسعه توجه اصولی به توانها و تهدیدهای محیطی و، بر این اساس، استفاده بهینه از سرزمین است. در این باره، ارتباط تنگاتنگی بین توسعهی کشاورزی، توسعه روستایی و منابع محیطی وجود دارد. نوع بهرهبرداری از اراضی عامل بسیار مهمی در فرسایش و تولید رسوب حوضههای آبریز بهشمار میرود. در پژوهش حاضر، مطالعه و ارزیابی وضعیت فرسایش خاکِ حوضهی آبریز «دشت الشتر» با هدف توسعهی بهرهبرداریهای کشاورزی با استفاده از روش PSIAC صورت گرفته است. اصول روش PSIAC برای تخمین استعداد رسوبزایی اراضی بر پایهی بررسی نقش و اهمیت نُه عامل مؤثر شامل وضعیت زمین سطحی (مقاومت سنگبستر در برابر عوامل فرساینده)، وضعیت خاک (واحدهای اراضی)، وضعیت آبوهوا، وضعیت رواناب، وضعیت توپوگرافی (پستیوبلندی)، وضعیت پوشش حفاظتی، نحوهی استفاده از اراضی، وضعیت فعلی فرسایش، ارزیابی عامل شیب فرسایش رودخانهای و حمل رسوب در فرسایش خاک طراحی شده است. در فرآیند مطالعه، با استفاده از سامانهی اطلاعات جغرافیایی (GIS)، این اطلاعات تجزیهوتحلیل، تلفیق و، سرانجام، بهصورت لایههای اطلاعاتی تهیه گردیدند. در ادامه، با استخراج واحدها و سنجش آنها با مطالعات طرح جامع احیا و توسعهی کشاورزی و منابع طبیعی استان لرستان، که مؤسسهی پژوهشهای برنامهریزی و اقتصاد کشاورزی تهیه کرده است، پهنهبندی نهایی صورت گرفت. نتیجهی این پژوهش نشان میدهد فرسایش در سطح حوضه نسبتاً فراوان است، بهنحویکه حداقل بیش از 62% را از وسعت حوضه کلاسهای فرسایشی (VI V,) و حدود 37% را از سطح حوضه کلاسهای فرسایشی کم تا متوسط (III, II, I) در برگرفته است. بنابراین، در نگاه کلی، استفاده از اراضی در این حوضه با محدودیت فرسایش روبهرو است و کنترل فرسایش خاک و اقدامهایی برای حفاظت خاک و آب در چارچوب طرحهای حفاظتی اولویت مییابد. با این حال، مکانگزینی گذشته سکونتگاههای روستایی عمدتاً منطبق بر پهنههای فرسایشی کم تا متوسط است که این نشاندهندهی وجود نوعی تفکر آمایشی سنتی نزد پیشینیان است.
هدف از این مطالعه شناخت حرکت و الگوهای خوشهای فضایی بارشهای سنگین استان گیلان است. بدینمنظور از دادههای بارش روزانهی سالهای 1979 تا 2010 استفاده شد. با استفاده از شاخص صدک نودوپنجم بارشهای سنگین فراگیر استخراج و با اعمال تحلیل عاملی و خوشهای بر فشار تراز سطح دریای متناظر با این بارشها سه الگو استخراج گردید. برای مطالعهی تغییرات خوشهای فضایی الگوها، از روشهای زمینآمار کریجینگ و شاخص موران محلی، شاخص گتیس ارد و بیضی استاندارد استفاده شد. الگوی اول یک پرفشار قوی در شمال دریای سیاه با بیشترین درصد پراش، الگوی دوم پرفشار ضعیف دریای سیاه و الگوی سوم پرفشار سیبری با کمترین درصد پراش است.
نتایج تحقیق نشان داد که خوشههای بیشینهی بارش هر سه الگو در منطقهی ساحل و تا حدودی به طرف مرکز استان دیده میشوند. الگوهای پرفشارهای غربی تا حدودی به داخل استان نفوذ میکند، اما بارشهای الگوی پرفشار سیبری فقط در خط ساحل و در نواحی شرقی استان مشاهده میشود. بیشتر بارشهای سنگین را پرفشارهای مهاجر سبب میشود و سهم پرفشار سیبری بسیار ناچیز است. با توجه به آرایش مکانی بیضی استاندارد بیشتر بارشهای سنگین در راستای شرقی ـ غربی نایکنواختی و یا ضریب تغییرپذیری مکانی بیشتر دارند. در صورتی که در راستای برعکس بارشها متمرکزتر و یکنواختتر هستند. دلیل این آرایش ورود رطوبت دریای خزر به صورت جریانی نسبتاً متمرکز از طرف شرق یا شمال شرق است.
آبهای زیرزمینی منبع بسیار مهمی برای تأمین آب مصرفی در بخشهای کشاورزی، صنعت و شرب دشت اردبیل است. ازاینرو، بررسی تغییرات منابع آب زیرزمینی در برنامهریزی و مدیریت پایدار این منابع اهمیت فراوانی دارد. در این پژوهش، هدف سطحبندی وضعیت دهستانهای موجود در دشت اردبیل بهلحاظ بحران آب زیرزمینی و تغییرات آن طی سالهای 1360 و 1391 است. بنابراین، از اطلاعات 39 چاه پیزومتری موجود در سطح دشت اردبیل (اخذشده از سازمان آب منطقهای) استفاده شد. با استفاده از تکنیک وزندهی جمعی سادهی فازی و روشهای درونیابی، سطح ایستابی پیزومترها درونیابی و نحوهی تغییرات سطح ایستابی آنها طی این دو دوره نمایش داده شدند. سپس، نقشهی نهایی فازیشده و وزندار از دو نقشهی سال 60 و سال 91 تهیه گردید. نتایج تحلیل، کاهش تقریباً 47 درصدی سطح ایستابی را در سال 1391 نسبتبه سال 1360 نشان میدهد. سرانجام، با استفاده از اطلاعات بهدست آمده میتوان گفت که دهستانهای شرقی، ویلکیج مرکزی و فولادلوی شمالی بیشترین تغییرات را بهلحاظ افت سطح آب زیرزمینی داشتهاند که قسمت شرق و جنوب شرق دشت را شامل میشوند. همچنین، دهستانهای شمالی دشت نیز به سمت بحران پیش میروند که، با توجه به نقشهی سطح کشت و تراکم چاه عمیق، برداشت بیش از حد از منابع آب زیرزمینی را در این ناحیه میتوان عامل اصلی بحران قلمداد کرد.
موجهای سرما و یخبندان از جمله پدیدههای جوی هستند که هر سال خسارتهای جبرانناپذیری بر بخشهای گوناگون وارد میسازند. رخداد یخبندانهای ناگهانی و دیرهنگام در فصل بهار مشکلات فراوانی در بخش کشاورزی و حملونقل جادهای بههمراه دارد. فروردین ماه سالهای 1382 و 1384 موج سرما و یخبندانی بهمدت دو روز متوالی منطقهی شمال غرب ایران فرا گرفت. در این تحقیق، بهمنظور تحلیل همدید این دورهها، نقشههای فشار تراز دریا، نقشههای ترکیبی ارتفاع ژئوپتانسیل و تاوایی و وزش دمایی در ترازهای 1000 تا 500 هکتوپاسکال با استفاده از دادههای سایت NECP/NCAR و با استفاده از نرمافزار GRADS ترسیم و واکاوی شد. آرایش همدیدی این موج سرما نشان میدهد که چنین سرمایی از نوع فرارفتی است و در هر دو موج سرمای مورد واکاوی عامل اصلی وقوع سرما در منطقه قرارگیری منطقهی شمال غرب در الگوی پرفشار مهاجر نیمهی شرقی اروپا است. این پرفشارِ هستهی سرد با استقرار در شرق و شمال دریای سیاه و گسترش آن از شمال غرب ایران، موجهای سرمای مخاطرهآمیز را بر استان آذربایجان غربی تحمیل میکند. بررسی نقشههای ارتفاع ژئوپتانسیل در سطوح 1000 و 850 هکتوپاسکال نیز نشان میدهد بستهشدن پرارتفاعی در شمال شرق دریای سیاه و شمال غرب کشور هوای سرد عرضهای بالا را به سمت استان آذربایجان غربی هدایت میکند. همچنین، در سطوح 700 و 500 هکتوپاسکال قرارگیری پشت ناوهی عمیقِ شمال دریاچهی آرال با راستای شمال غرب به جنوب شرق بر روی پرفشار سرد سطوح زیرین سبب هدایت هوای سرد به استان از عرضهای بالاست. واکاوی نقشههای وزش دمایی نیز منطبق بر ارتفاع ژئوپتانسیل است، بهنحویکه همهی ترازهای مورد بررسی از شمالی و شمال غرببودن وزشهای سرد از سمت نیمهی شرقی اروپا و شمال غرب روسیه حکایت دارد که سبب افت دما و وقوع یخبندان در منطقهی شمال غرب ایران میشود.
از جمله عواملی که امنیت و کیفیت حیات شهرها را به شدت تحت تأثیر قرار میدهد مسئلهی توجه به مدیریت بحران و راهکارهای مواجه با آن است. اهمیت این عامل در طرحهای توسعه شهری، از جمله طرح تفصیلی، منجر به ارتقای کیفیت تأثیرگذاری میشود و تحقق آنها را به همراه میآورد و در نتیجه میتواند به توسعهی پایدار شهری کمک کند. این پژوهش با هدف تجزیه و تحلیل شاخصهای مدیریت بحران در طرح تفصیلی منطقهی 20 شهرداری تهران در زمینهی توجه به میزان تأثیرگذاری طرح تفصیلی از دیدگاه نخبگان مدیریت بحران شهری تدوین شده است. روش پژوهش توصیفی-تحلیلی و از نظر هدف کاربردی است. جامعهی آماری پژوهش شامل 217 نفر از کارشناسان خبرهی برنامهریز شهری و متصدیان تهیهی طرح تفصیلی شهر تهران بوده است. یافتههای پژوهش نشان میدهد که منطقهی 20 از هشت مخاطرهی طبیعی و 16 کانون خطرساز انسانی تهدید میشود که، از میان آنها، وجود بافت فرسوده و متراکم، انتقال شبکههای نیروی فشارقوی و شبکههای فاضلاب بیشترین تأثیر را در تهدیدهای منطقه به دنبال دارند. نتایج نهایی حاکی از آن است که از نظر آزمودنیها به شاخصهای مدیریت بحران در طرح تفصیلی با مقیاس رتبهای خیلی کم و کم توجه میشود و این میزان توجه معنادار است. بنابراین، منطقهی 20 شهرداری تهران به لحاظ شاخصهای مدیریت بحران شهری به شدت تحت تأثیر قرار گرفته و طرح تفصیلی و هدایت توسعهی شهر کمتر به آن میپردازد.
بیابانزایی و تخریب زمینهای مستعد کشاورزی در برخی مناطق خشک و نیمهخشک به صورت مخاطرهی طبیعی اکوسیستمهای طبیعی و زندگی انسانی را به مخاطره انداخته است. بنابراین، ارزیابی و شناخت مناطق مستعد بیابانزایی ضروری بهنظر میرسد. در ایران، بهخصوص مناطق جنوبی به علت شرایط آبوهوایی خشک و نیمهخشک جزو مناطق مستعد بیابانزایی محسوب میگردد. این پژوهش با هدف ارزیابی و تحلیل میزان آسیبپذیری بیابانزایی در حوضهی آبریز مند در سواحل شمالی خلیج فارس انجام شده است. حوضهی آبریز رودخانهی مند در محدودهی استان بوشهر و جنوب استان فارس قرار دارد. به علت حساسیت و شکنندگی محیط طبیعی در این بخش به شناسایی مناطق مستعد تخریب خاک و بیابانزایی با استفاده از معیارهای جنس زمین، میزان فرسایش (پتانسیل فرسایش آبی)، میزان بارش، شیب، سطوح ارتفاعی، کاربری زمین اقدام شده است. همچنین، سنجش از دور را برای حجم پوشش گیاهی با کمک شاخص NDVI استفاده کردیم. تلفیق معیارها و سرانجام ارزیابی به کمک رهیافت ویکور توسعهیافته (E-VIKOR) انجام شده است. نتایج پژوهش نشان میدهد بیش از نیمی از سطح حوضهی مند در طبقهی با خطر بیابانزایی متوسط قرار دارد و در صورت تداوم روند فعلی تخریب خاک همهی این پهنهها مستعد تبدیلشدن به بیابان را دارند. زوال اکوسیستمهای طبیعی و کاهش کیفیت حیات انسانی از پیامدهای چنین روندی خواهد بود.
ﻣﻘﺪار روانآب در هر منطقهای با توجه به ﺷﺮاﯾﻂ اقلیمی، ﻫﯿﺪروﻟﻮژﯾﮑﯽ، ﺧﺎک و ﭘﻮﺷﺶ گیاهی در ﺳﻄﺢ ﺣﻮﺿﻪ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯽﮐﻨﺪ. ﺷﺒﯿﻪﺳﺎزی ﻓﺮآﯾﻨﺪﻫﺎی ﻓﻮق ﻧﯿﺎزﻣﻨﺪ اراﺋﻪی اﻃﻼﻋﺎت ﻻزم از ﭼﮕﻮﻧﮕﯽ ﺗﻐﯿﯿﺮات ﻣﮑﺎﻧﯽ اﯾﻦ ﻋﻮاﻣﻞ است. در این زمینه، ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺗﻨﻮع ﻣﺪلﻫﺎی هیدرولوژیکی، دستیابی به مناسبترین شبیهسازی چنین ﻣﺪلﻫﺎیی و انتخاب مدلی مناسب مستلزم ارزیابی میزان عملکرد آنها متناسب با شرایط هیدرولوژیکی هر منطقه است. ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ، اﻧﺘﺨﺎب ﻣﺪل، ﺑﻪ ﺗﺸﺨﯿﺺ ﻗﺎﺑﻠﯿﺖ و ﻣﺤﺪودﯾﺖ ﻣﺪلﻫﺎی ﻫﯿﺪروﻟﻮژی ﺣﻮﺿﻪ ﻧﯿﺎز دارد. در اﯾﻦ پژوهش، میزان عملکرد دو ﻣﺪل ﺑﺎرش ـ روانآب (SWAT, IHACRES) در ﺷﺒﯿﻪﺳﺎزی روانآب دو ﺣﻮﺿﻪ یلفان و سولان ارزﯾﺎﺑﯽ و ﻣﻘﺎﯾﺴﻪ شده اﺳﺖ. بر این اساس، با ﺗﺤﻠﯿﻞ ﺣﺴﺎﺳﯿﺖ، واﺳﻨﺠﯽ و صحتسنجی مدلها ارزیابی شدند. بازهی زمانی 1999-1983 دورهی واسنجی و دورهی 2010-1983 دورهی صحتسنجی انتخاب و بررسی گردید. سرانجام، به منظور تعیین توانایی مدل در شبیهسازی روانآب حوضهها به کمک معیارهای ضریب نش ـ ساتکلیفNS ضریب تعیین)) (مورد) ارزیابی قرار گرفتند. نتایج نشان داد که هر دو مدل از توانمندی قابل پذیرشِ شبیهسازی روانآب در هر دو حوضهی برخوردارند و ﻣﺪل SWAT در دورهی ﺻﺤﺖسنجی هر دو زیر حوضه در مقیاس روزانه و ماهیانه با ﺿﺮﯾﺐ ﻧﺶ 6/0 و ﺿﺮﯾﺐ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﺑﺎﻻی 7/0 ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻋﻤﻠﮑﺮد را ازﺷﺒﯿﻪﺳﺎزی روانآب در هر دو ﺣﻮﺿﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ دادهﻫﺎی ﻣﺸﺎﻫﺪاﺗﯽ دارد.
هدف این مقاله تعریف تحلیل فضایی و شرح مختصر مراحل تکوین آن در جغرافیاست. برای این منظور، از سالهای قبل از جنگ جهانی دوم تاکنون، تطور تحلیل فضایی (پیدایش و عوامل مؤثر بر گسترش آن) بررسی شد. بر اساس منابع بررسی شده، تحلیل فضایی در پی انقلاب کمی و برای کشف نظریهها و قوانین فضایی پراکندگیها نضج گرفته است. از نظر طرفداران این نگرش جغرافیای قدیم (ناحیهای) درصدد کشف نظریههای جهانی نیست و، بنابراین، نمیتواند دانش علمی تولید کند. در نتیجهی چنین ضعفی، این دانش قادر به حل مسائل و مشکلات جامعه نیست. هدف تحلیل فضایی تحلیل پراکندگیها یعنی توصیف ساختار فضایی و استدلال این ساختارها از طریق روابط فضایی و سرانجام برنامهریزی فضایی فعالیتهای انسان است. پس از ورود کامپیوتر و ایجاد سیستم اطلاعات جغرافیایی، تحلیل فضایی رویکرد اصلی جغرافیا شد و اکنون نیز سیطرهی این نگرش ادامه دارد. از نظر فلسفهی علم، تحلیل فضایی با پراکندگیها به منزلهی هستی های مستقل سروکار دارد. دانشِ حاصل به صورت نظریههای مستقل و جهانی بیان میشود. روششناسی کمی و تجربی در قالب علم مهم زمینآمار همهی پردازشهای آماری مانند درونیابی، شناسایی ساختار فضایی، تغییرات فضایی و سرانجام برنامهریزی فضایی را اجرا میکند.
کلیه حقوق این وب سایت متعلق به سامانه نشریات علمی می باشد.
طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق
© 2024 CC BY-NC 4.0 | Journal of Spatial Analysis Environmental hazarts
Designed & Developed by : Yektaweb