جستجو در مقالات منتشر شده


36 نتیجه برای اقلیم

یوسف قویدل رحیمی، پرستو باغبانان، منوچهر فرج زاده اصل،
دوره 1، شماره 3 - ( 7-1393 )
چکیده

درپژوهش حاضر، داده‌‌های ماهانهی فراوانی وقوع توفان‌‌های تندری 25 ایستگاه سینوپتیک کشور در طی بازهی زمانی 51 ساله از 1960-2010 با استفاده از روش‌‌های تحلیل خوشه‌ای سلسلهمراتبی وارد شد و روش زمین‌آمار کریجینگ به منظور طبقه‌بندی و شناسایی مکان‌‌های اصلی رخداد مخاطرهی توفان‌‌های تندری فصل بهار در ایران تحلیل شد. پس از محاسبه فراوانی وقوع توفان‌‌های تندری فصل بهار و بررسی ویژگی‌‌های آماری مربوط به آن، تابع توزیع احتمالاتی مناسب با داده‌‌های توفان‌‌های تندری برازش داده شدو سپس، با استفاده از تحلیل خوشه‌ای به تقسیم‌بندی مناطق گوناگون به گروه‌‌های همگون و با استفاده از روش کریجینگ به پهنه‌بندی توفان‌‌های تندری اقدام گردید. پس از بررسی فراسنج‌‌های آمار توصیفی توفان‌‌های تندری بهاره، مشخص شد که توزیع احتمال فراوانی وقوع داده‌‌های توفان‌‌های تندری بهارهی ایران، مانند بیشتر متغیرهای تصادفی گسسته از توزیع احتمال ویبول سه پارامتری تبعیت می‌کند. براساس نتایج حاصل از تحلیل خوشه‌ای مناطق گوناگون کشور به پنج ناحیه همگن مجزا مشتمل بر نواحی شمالی، میانی، شمال شرقی؛ نواحی مرکزی و شرقی؛ شمال غرب؛ غرب و نیمهی جنوبی با روند مشابه خوشه‌بندی گردید. پس از انجام پهنه‌بندی مشخص شد که کانون‌‌های اصلی رخداد این پدیده بیشتر در نواحی شمال غرب و غرب کشور متمرکز شده است.


ام السلمه بابایی فینی،، الهه قاسمی، ابراهیم فتاحی،
دوره 1، شماره 3 - ( 7-1393 )
چکیده

با توجه به موقعیت جغرافیایی ایران، که در منطقه خشک و نیمهخشک جهان واقع شده است، هر ساله شاهد رویدادهای حدی بارش کم (خشکسالی) و رویداد‌‌‌های حدی بارش زیاد (رخداد سیل) هستیم. از این رو، ضرورت بررسی مقادیر حدی بارش و حرکت و فراوانی رخداد این کمیت طی دوره‌های گذشته و، همچنین، تأثیر گرمایش جهانی بر حرکت مقادیر حدی بارش طی دوره‌‌‌های آتی کاملاً احساس می‌شود. بنابراین، در این مطالعه نمایههای حدی بارش طی دوره‌‌‌های گذشته (1961-1990) و دوره‌ی آتی (2011-2040) در دو سناریوِ A2و A1Bبر اساس مدل HadCM3بررسی و مقایسه شده است. این بررسی در سناریوِ A2روند افزایشی رویدادهای حداکثر بارش یک‌روزه در مناطق شمال غربی (جز استان آذربایجان غربی)، مرکزی و جنوب غربی و شمال شرقی و سواحل غربی دریای خزر را پیش‌بینی کرده است. همچنین، افزایش روند تعداد روزهای خشک متوالی در مناطق شمال شرقی، مرکزی و جنوبی کشور مشاهده می‌گردد. نتایج حاصل از سناریوِ A1Bنشان داده است مقدار بارش 24 ساعته در دوره‌ی آتی در مناطق شرقی و شمال شرقی و مرکزی همچنین نوار باریکی از بخش‌های غربی، جنوب غربی و شمال غربی کشور با کاهش همراه است. نتایج حاصل از پیشآگاهی برون‌داد مدل HadCM3و سناریوِ A1Bدر خصوص رویداد‌‌‌های حداکثر بارش پنج‌روزه روند بسیار مشابه‌ای با الگوی حاصل از سناریوِ A2داشته است. نمایه‌ی SDIIدر بخش شمالی و غربی کشور افزایش نشان می‌دهد و در سایر مناطق کشور روند منفی خواهد داشت. روند مثبت در تعداد روزهای با بارش سنگین به بخشهای از استان اصفهان، مرکزی، کهکیلویه و بویراحمد، لرستان، ‌ایلام، ‌چهارمحال بختیاری و خوزستان در غرب و جنوب غرب کشور محدود شده و در سایر بخشها با کاهش این نمایه روبه‌رو خواهیم بود. افزایش روند خطی نمایه‌ی حداکثر تعداد روزهای متوالی‌تر (CWD) در مناطق غربی، جنوب غربی و شمال شرقی کشور و افزایش تعداد روزهای متوالی خشک در مناطق شمال شرقی، مرکزی و بخش‌هایی از جنوب کشور و، همچنین، جمع بارش سالانه و روزهای تر در نواحی غربی و جنوب غربی، جنوبی، شمال غربی و بخش‌هایی از شرق کشور افزایش نشان می‌دهد.  


گلاله مولودی، اسداله خورانی، عباس مرادی،
دوره 3، شماره 1 - ( 1-1395 )
چکیده

هدف از این پژوهش شناسایی امواج گرمایی سواحل شمالی خلیج­فارس و مقایسه­ی شرایط پایه و آینده است. برای نیل به این هدف از آمار روزانه­ی میانگین دمای بیشینه­ی 35 سال آماری (از 1980 تا 2014) ایستگاه­های آبادان، بوشهر، بندرعباس، بندرلنگه و کیش استفاده‌ شده است؛ همچنین برای پیش­بینی امواج گرمایی در آینده از داده­های دمای بیشینه­ی چهار مدل از سری مدل­های CMIP5 (شامل CanESM2، MPI-ESM-MR، CSIRO-Mk3-6-0 و (CMCC-CESM طبق RCP8.5 برای دوره 2040 تا 2074 استفاده شده است. برای ریزگردانی خروجی مدل­های اقلیمی مورد نظر از روش شبکه­های عصبی مصنوعی و برای شناسایی امواج گرمایی، از شاخص فومیاکی (فوجیبه) استفاده شده و با استفاده از برنامه‌نویسی در محیط نرم­افزار متلب روزهایی را که (دست کم به مدت 2 روز) دمای آن­ها بالاتر از 2+ انحراف معیار بود به عنوان موج گرمایی شناسایی شدند. نتایج پژوهش نشان می­دهد که امواج گرمایی کوتاه‌مدت رخداد بیش‌تری دارند. امواج گرمایی در دوره­ی پایه دارای روند افزایشی معنی‌دار (بجز ایستگاه بوشهر) امّا ضعیف بوده‌اند به‌طوری که فراوانی آن در سال­های اخیر، بیش­تر شده است. در دوره­ی 2040 تا 2074 فراوانی امواج گرمایی دارای روند کاهشی معنی‌دار امّا معمولاً با ضرایب تعیین اندک است. هر چند برای ایستگاه کیش در دوره‌ی 2040 تا 2074 فراوانی امواج گرمایی پیش‌بینی شده با چهار مدل، نسبت به دوره پایه افزایش نشان می­دهد امّا برای بقیّه­ی ایستگاه­های مورد مطالعه، در دو مدل افزایش و در دو مدل کاهش نشان داده‌اند. با استفاده از آزمون دانکن در سطح ۰۵/۰، مشخص شد که بین امواج گرمایی داده­های پایه و آینده هیچ‌گونه تفاوت معنی‌داری وجود ندارد.


بختیار محمدی، محمد حسین قلی زاده، شریفه زارعی،
دوره 4، شماره 1 - ( 1-1396 )
چکیده

بررسی ارتباط بین سلامت روحی و رفتار انسان­ با شرایط اقلیمی و جوی مورد توجه بسیاری از محققان علوم رفتاری و اجتماعی قرار دارد. در این پژوهش ارتباط آب و هوا، با میزان پرخاشگری بالقوه افراد در استان کردستان بررسی شد. با استفاده از داده­های روزانه هواشناسی 25 ایستگاه همدید در محدوده استان و خارج از آن پایگاه داده­ای تا سال 2012 فراهم شد. با انجام تحلیل خوشه­ای بر روی این داده­ها دو پهنه اقلیمی در استان کردستان شناسایی شد. سپس در هر کدام از نواحی اقلیمی متناسب با تعداد جمیعت، نمونه ای انتخاب گردید. برای سنجش میزان پرخاشگری از پرسش­نامه باس و پری استفاده شد. در نهایت نتایج حاصل از پرسشنامه ­ها نیز در نرم افزار SPSS مورد تحلیل گرفت. جهت تجزیه و تحلیل داده­ها، از آزمون t گروه­های مستقل استفاده شد. نتایج نشان داد که در استان کردستان ساکنان نواحی سردسیر از میزان پرخاشگری کل، بدنی، کلامی، خشم و خصومت بیشتری نسبت به ساکنان نواحی گرمسیر برخوردارند و میزان پرخاشگری در مردان بیشتر از زنان است. پرخاشگری در مردان بیشتر به صورت بدنی ظاهر می­شود، در حالی که پرخاشگری زنان بیشتر به صورت کلامی است. در نواحی گرم و مرطوب استان، میزان پرخاشگری از نوع خشم و خصومت در زنان بیشتر از مردان بود.


مرتضی اسمعیل نژاد، بهلول علیجانی،
دوره 4، شماره 1 - ( 1-1396 )
چکیده

تلاش برای شناسایی نگرش های مردم  و مدل های ذهنی آنها نسبت به تغییرات اقلیمی می تواند کاربست های لازم جهت مدیریت پساتغییر را فراهم نماید. اشاعه فرهنگ مدل سازی و مهندسی ذهن از رویکردهایی است که دانشمندان جهت مدیریت مخاطرات اقلیمی و پیامدهای تغییر اقلیم اتخاذ کرده اند. هدف از این پژوهش ارائه مدل و شناخت نگرش مردم برای سازگاری این مناطق با تغییرات اقلیمی می باشد. به ‌منظور انجام این مطالعه به تدوین چارچوب نظری برای ارائه مدل سازگاری با تغییرات اقلیمی در هیرمند پرداخته و  سپس با روش میدانی به سنجش دیدگاههای مردم درباره تغییر اقلیم اقدام شد. ویژگی های سازگارانه مردم با تغییرات جدید و رویکرد مردم با چالش های پیش رو بررسی شد. این داده ها محور بر سطح دانش (آگاهی)  از آب و هوا و تغییرات آن و استراتژی های کاهش و سازگاری آماده شد. داده های گرداوری شده با استفاده از تکنیک های آماری پردازش گردید و برای رتبه بندی و ارزیابی استراتژی های سازگاری مدلسازی گردید و شاخص ASI ایجاد شد. این نتایج برای بینش سیاست گذاران و ارائه دهندگان خدمات جهت توسعه محلی مهم است و  می توان به اقدامات هدفمند مورد استفاده قرار گرفته و ترویج و تصویب مکانیسم های مقابله با پتانسیل برای ایجاد تاب آوری و سازگاری با تغییر آب و هوا و در نتیجه اثرات زیست محیطی انها آماده کند. نتایج نشان داد که بیشتر مردم در این منطقه به دنبال انتخاب رفتار سازشی با تغییرات اقلیمی می باشند. در مجموع 15 استراتژی در منطقه مطرح می باشد. بر اساس رتبه بندی استراتژی ها با شاخص ASI تغییر الگوی کشت، انتخاب گونه های مقاوم، کاهش مقدار زمین و تنوع کشت مهمترین الگوی های سازگاری با تغییرات محیطی می باشد. 

مسلم سواری، حسین شعبانعلی فمی، هوشنگ ایروانی،، علی اسدی،
دوره 5، شماره 2 - ( 6-1397 )
چکیده

این پژوهش با هدف کلی طراحی الگوی برون رفت از چالش‏های پایدارسازی معیشت کشاورزان کوچک مقیاس در شرایط خشکسالی انجام شد. جامعه آماری پژوهش شامل کشاورزان کوچک مقیاس استان کردستان که در شرایط خشکسالی بودند. پارادایم تحقیق از نوع کیفی به دو روش نظریه بنیانی و پدیدارشناسی بود. با روش نمونه‏گیری نظری 29 نفر از آن‏ها برای مطالعه انتخاب شدند. داده‏های پژوهش با استفاده از مصاحبه عمیق و بحث گروهی جمع‏آوری و با سه روش کدگذاری باز، محوری و انتخابی مورد تحلیل قرار گرفتند. نتایج تحقیق در بخش پدیدار شناسی رفتارهای حفظ معیشت شامل 16 کد اولیه بودند و در قالب رفتارهای سازگار، تاب‏آور و عدم واکنش طبقه‏بندی شدند. همچنین نتایج بررسی چالش‏های پایدارسازی معیشت کشاورزان کوچک مقیاس در قالب روش داده بنیاد شامل 61 کد اولیه بودند که در نهایت به منظور طراحی مدل برون رفت از چالش‏های پایدارسازی 9 مکانیزم (اقتصادی، بهره‏وری عوامل تولید، خدمات و تسهیلات، آموزش و اطلاع‏یابی، مدیریتی و ظرفیت‏سازی، فرهنگی، تکنولوژی، تشکل‏ها و تعادل) براساس چالش‏های پایدارسازی طراحی گردید و در قالب مدل اشتراوس جای‏گذاری شدند.
حمزه احمدی، غلامعباس فلاح قالهری، محمد باعقیده، محمد اسماعیل امیری،
دوره 5، شماره 2 - ( 6-1397 )
چکیده

تغییر اقلیم مهم­ترین چالش پیش­روی بشر است. زیر بخش باغبانی یکی از بخش­های حساس به تغییرات اقلیمی است. در مطالعه حاضر برای آشکار سازی اثرات تغییر اقلیم بر وضعیت انباشت گرمایی مناطق کشت درخت سیب در ایران، از داده شبیه سازی شده برونداد مدل جفت شده HadGEM2-ES از سری مدلهای CMIP5، براساس سناریوهای واداشت تابشی RCP8.5 و RCP4.5به عنوان سناریوهای بدبینانه و خوشبینانه، استفاده شد. نتایج نشان داد که انباشت گرمایی مناطق کشت درخت سیب در دوره­ آینده نسبت به دوره پایه افزایش خواهد یافت. به طور نمونه، در آستانه زیستی درخت سیب براساس سناریوی RCP8.5 در دوره آینده میانی (2055-2020) و آینده دور (2090-2056)، به ترتیب 1132 و2171 درجه روز فعال بر انباشت گرمایی افزوده خواهد شد. این شرایط به ترتیب معادل 51 و 42 درصد افزایش پتانسیل گرمایی مناطق کشت درخت سیب خواهد بود. براساس سناریوی RCP4.5، به ترتیب 390 و 680 درجه روز فعال، معادل 3/9 و 1/15 درصد افزایش انباشت گرمایی نسبت به دوره پایه رخ خواهد داد. از نظر توزیع فضایی کم­ترین انباشت گرمایی در مناطق شمال غرب و البرز مرکزی محدوده کشت درخت سیب رخ خواهد داد. در چشم اندازهای طبیعی کم ارتفاع، دره­ها و دشت­های نواحی شمال شرق، نیمه جنوبی زاگرس مرکزی و اطراف دریاچه ارومیه، پتانسیل و انباشت گرمایی بالاتری در آینده رخ خواهد داد. بنابراین یکی ازاثرات تغییر اقلیم بر درختان میوه، از طریق افزایش انباشت گرمایی در دوره آینده رخ خواهد داد. افزایش پتانسیل یا انباشت گرمایی موجب کاهش طول دوره رشد درختان میوه خواهد شد. در واقع درختان میوه سیکل رویشی و زایشی خود را زودتر تکمیل خواهند کرد.
مصطفی کزیمی، سیف اله کاکی، سمیه رفعتی،
دوره 5، شماره 3 - ( 9-1397 )
چکیده

شرایط شکننده، متغیر و گاه مخاطره آمیز اقلیم کنونی ایران پیش‌بینی آینده آن را بسیار ضروری اما سخت نموده است. پیش‌بینی شرایط اقلیم آینده بوسیله مدل‌های گردش کلی جو مورد استفاده تحقیقات متعددی به هدف تدقیق محلی نتایج قرار گرفته است. یکی از پرکاربردترین این روش‌ها، ریزمقیاس نمایی آماری است. این روش در مطالعات اقلیمی به طور گسترده استفاده شده اما تاکنون نتواسته بیان روشنی از شرایط اقلیم آینده ایران به نمایش بگذارد. پژوهش حاضر با هدف تعیین دورنمای شرایط اقلیمی آینده در ایران، تحقیقات انجام گرفته در زمینه‌ی ریزمقیاس نمایی آماری خروجی مدل­های گردش عمومی جو-اقیانوس برای بررسی فراسنج­های بارش و دما تحت سناریوهای انتشار مختلف، گردآوری گردید. با روش تحلیل توصیفی-محتوا و مقایسۀ نتایج، دید جامعی از اقلیم آینده، مخاطرات آن و بویژه تغییر اقلیم در ایران ارایه گردد. در نهایت با توجه به تفاوت­های اقلیمی-جغرافیایی سرزمین ایران، نتایج حاصل به طور جداگانه در 6 منطقه بررسی گردید. در منطقۀ شمال غرب تغییرات بارش کاهشی، کاهشی-نوسانی و کاهشی-انتقالی و دما افزایشی و در منطقۀ غرب و جنوب غرب تغییرات بارش کاهشی، کاهشی-نوسانی و افزایشی و تغییرات دما افزایشی پیش­بینی شده است. منطقۀ جنوب و جنوب شرق دارای تغییرات کاهشی، کاهشی-نوسانی، نوسانی و افزایشی-نوسانی بارش و تغییرات افزایشی دما خواهد بود. در منطقۀ شرق و شمال شرق تغییرات بارش نوسانی و کاهشی-نوسانی و تغییرات دما افزایشی-نوسانی است. در منطقۀ سواحل شمالی، تغییرات بارش کاهشی و افزایشی-نوسانی و دما افزایشی و افزایشی-نوسانی و منطقۀ جنوب البرز و مرکز ایران نیز دارای تغییرات کاهشی، نوسانی، افزایشی-نوسانی بارش و تغییرات افزایشی دما خواهند بود. با توجه به روند کاهشی بارش و روند افزایشی دما در درصد بسیار بالایی از پهنه سرزمین ایران، رخداد مخاطرات اقلیمی و محیطی ناشی از آن همانند امواج گرمایی، خشکسالی و سیل نیز  می‌تواند در آینده افزایش یابد.
ناصر جعفربگلو، علی محمد خورشید دوست، مجید رضایی بنفشه، داشم رستم زاده،
دوره 5، شماره 4 - ( 12-1397 )
چکیده

چکیده مبسوط
بیان مسئله:  سرما و یخبندان از مهم‌ترین پارامترهای اقلیمی در زمینه اقلیم کشاورزی می­باشد که آسیب­های ناشی از آن­ها، امکان تولید بسیاری از محصولات کشاورزی و باغی را در مناطق آسیب‌پذیر کاهش می­دهد. سرما و یخبندان، یکی از مخاطرات اقلیمی است که همه ساله باعث ایجاد خسارت در فعالیت­های مختلف می­گردد. مهم­ترین بخشی که آسیب جدی و بیشترین خسارت را از یخبندان می­بیند، بخش کشاورزی است. سرما و یخبندان­های شدید برای بسیاری از گیاهان زراعی و باغی نتایج زیان‌بار و نابود کننده­ای را در پی دارد، به‌طوری که در برخی سال­ها میلیاردها ریال خسارت به باغداران، زارعین و در نهایت منافع ملی کشور وارد می­شود. با توجه به اینکه منطقه شمال غرب ایران هر ساله خسارات مالی زیادی را در اثر رخداد مخاطرات جوی بخصوص سرما و یخبندان متحمل می­شود. شناسایی و پهنه‌بندی فضایی مناطق دارای پتانسیل بالای مخاطره سرما و یخبندان و پیش­بینی زمان وقوع آن‌ها، می­تواند اطلاعات مناسب و با ارزشی را در جهت پیشگیری و کاهش خسارات فراهم آورد که در این پژوهش با استفاده مدل­ جهانی HadCM3 تحت دو سناریوی A2 و B1 و مدل ریزمقیاس گردانی LARS-WG به این امر پرداخته می­شود.
 
روش تحقیق:  بررسی زمان وقوع و پیش­بینی تغییرات آن­ها در آینده از اهمیت زیادی برخوردار است. بدین منظور مدل­های گردش عمومی جو (GCM) طراحی شده­اند که می­توانند پارامترهای اقلیمی را در آینده شبیه­سازی کنند. لذا در این پژوهش داده­های خروجی مدل گردش عمومی HadCM3 تحت دو سناریوی انتشار A2 و B1 توسط مدل آماری LARS-WG  در 21 ایستگاه سینوپتیک واقع در شمال غرب ایران ریز گردانی شد و نتایج حاصل از آن در دوره پایه (2010-1980) و دهه 2020 (2030-2011) برای دو متغیر اقلیمی دمای کمینه و دمای بیشینه مورد ارزیابی قرار گرفت. سپس تاریخ وقوع اولین و آخرین یخبندان و سرمای پاییزه و بهاره استخراج و تاریخ وقوع آن­ها در آینده محاسبه شد.
نتابج و بحث: بررسی میانگین ماهانه دمای حداقل ایستگاه­های مورد مطالعه در دهه 2020 و دوره پایه نشان می­دهد که میزان دما بر اساس هر دو سناریوی مورد بررسی و در همه ماه­ها و در بیشتر ایستگاه­های مطالعاتی نسبت به دوره پایه افزایش ‌یافته است.  بیشترین تغییرات دمای کمینه در منطقه مورد مطالعه بر اساس متوسط سناریوهای مورد بررسی در این دهه مربوط به ایستگاه­های ابهر، اردبیل، خوی و ارومیه به میزان 8/0 درجه سلسیوس می­باشد؛ در واقع دماهای کمینه­ای که در این ایستگاه­ها در دوره پایه اتفاق افتاده است در دوره آینده مشاهده نشده و روند گرمایشی از خود نشان داده است که میزان آن در دوره آتی در سطح منطقه مورد مطالعه در دهه 2020 بین 4/0 تا 8/0 نسبت به دوره پایه خواهد بود. نتایج حاصل نشان از افزایش در میانگین ماهانه حداقل و حداکثر دمای روزانه در دوره آتی تا حدود 8/0 درجه سلسیوس دارد. نتایج حاصل از بررسی اولین و آخرین یخبندان در دهه 2020 نشان می­دهد که در سطح منطقه مورد مطالعه اولین یخبندان زودرس پاییزه بین 2 تا 9 روز دیرتر اتفاق می­افتد که کمترین تغییرات در تاریخ شروع یخبندان­ها نیز مربوط به دو ایستگاه قزوین و مشکین‌شهر هر کدام  با 2 روز تغییر نسبت به دوره پایه می­باشد. آخرین یخبندان دیررس بهاره نیز بین 3 تا 10 روز زودتر در سطح منطقه به پایان می­رسد که با این وصف طول دوره یخبندان­ها در تمامی ایستگاه­های مورد مطالعه کاهش خواهد که یافت که بیشترین کاهش مربوط به ایستگاه خوی با 16 روز و سپس ایستگاه­های ارومیه و اردبیل هر دو با 14 روز و کمترین کاهش مربوط به ایستگاه مشکین‌شهر به 6 روز می­باشد. بر اساس نتایج حاصل تغییرات در تاریخ شروع یخبندان­های زودرس کمتر از تغییرات نسبت به یخبندان­های دیررس می­باشد. بر این اساس بررسی وضعیت یخبندان‌ها و سرماها نیز در بیشتر ایستگاه­های مورد بررسی نشان می­دهد که اولین سرما و یخبندان‌های پاییزه در دوره آتی دیرتر از قبل آغاز شده و سرما و یخبندان­های بهاره نیز زودتر به پایان می‌رسند. کمترین تغییرات مربوط به جنوب شرق منطقه مورد مطالعه و مناطق مشکین‌شهر و سراب و بیشترین تغییرات طول دوره یخبندان مربوط به مناطق خوی، ارومیه، تبریز و اهر می­باشد با توجه به نتایج حاصل بیشتر مناطق مورد مطالعه به‌طور متوسط بین 10 تا 12 روز کاهش در طول دوره یخبندان را نسبت به دوره پایه تجربه خواهند کرد.
نتیجه گیری: نتایج حاصل نشان از افزایش در میانگین ماهانه حداقل و حداکثر دمای روزانه در دوره آتی تا حدود 8/0 درجه سلسیوس دارد. بر این اساس بررسی وضعیت یخبندان‌ها و سرماها نیز در بیشتر ایستگاه­های مورد بررسی نشان می­دهد که اولین سرما و یخبندان‌های پاییزه در دوره آتی دیرتر از قبل آغاز شده و سرما و یخبندان­های بهاره نیز زودتر به پایان می‌رسند. همچنین طول دوره سرما و یخبندان نیز کاهش می‌یابد، که این می­تواند بیانگر پیامد تغییر اقلیم در ایستگاه‌های مطالعاتی است. نتایج حاصل از این پژوهش با مطالعات گرازیک و کودویلیچ (2015) در لهستان، مدالا و همکاران (2016) در تگزاس، حسینی و احمدی (1395) در سقز، آقا شریعتمداری و همکاران (1395) در غرب ایران، سبحانی و همکاران (1396) در اردبیل و خلیلی و همکاران (1396) در ایران مطابقت دارد.

 
منوچهر فرج زاده اصل، زهرا کاظم نژاد، رضا برنا،
دوره 5، شماره 4 - ( 12-1397 )
چکیده

چکیده

برای 16 شهرستان استان گیلان مورد محاسبه قرار گرفت. نتایج حاصل از این پژوهش نشان می دهد که برحسب شاخص CVI بیشترین آسیب پذیری برای شهرستان تالش (66/99) ، در مؤلفه Mبیشترین آسیب پذیری برای رودبار (21/97) ، در مؤلفه Aو کمترین برای بندر انزلی (21/2)بیشترین آسیب پذیری برای شفت (66/66) ، در مؤلفه U و کمترین برای آستارا (92/28)بیشترین آسیب پذیری برای تالش (49/76) و در مؤلفه Gو کمترین آسیب پذیری برای سیاهکل (24/23) <span style="line-height: 115%; font-family: " b="" nazanin";="" font-size:="" 10pt;="" mso-bidi-language:="" fa;="" mso-ascii-font-family:="" "times="" new="" roman";="" mso-hansi-font-family:="" roman";"="" lang="FA">گزارش شد.


سعید بازگیر، فائزه عباسی، ابراهیم اسعدی اسکویی، مسعود حقیقت، پرویز رضازاده،
دوره 6، شماره 1 - ( 3-1398 )
چکیده

در دسترس بودن داده سالم و قابل اعتماد در مطالعات اقلیمی مهم  بوده و استفاده از داده های اشتباه اولین مخاطره در تحلیل مخاطرات طبیعی خواهد بود. در این مطالعه همگنی سری‌های زمانی میانگین سالانه‌ی دمای کمینه، بیشینه و بارش 36 ایستگاه همدید کشور در 6 طبقه اقلیمی مورد بررسی قرار گرفت. آزمون‌های نرمال استاندارد، پتی، انحراف تجمعی و راستی آزمایی ورسلی برای تشخیص ناهمگنی داده‌ها انتخاب شدند. نتایج این مطالعه نشان داد که % 5/91 و % 5/88 از داده های کمینه و بیشینه دما در طبقه غیر همگن قرار گرفته اند. اگر چه داده های دمای کمینه ایستگاه های هواشناسی اصفهان، سقز، و گرگان و داده های دمای بیشینه ایستگاه های بندر انزلی، شهر کرد، کاشان و سقز دارای شرایط همگن با سطح معنی داری 5 درص بودند. درخصوص داده های بارش، هر چهار آزمون، همگنی 28 ایستگاه را نشان دادند. ولی داده های بارش ایستگاه های بیرجند، کرمان، کرمانشاه، سقز، سنندج و تبریز ناهمگن تشخیص داده شدند. نتایج نشان داد که سال شروع تغییرات دمای بیشینه، در اکثر ایستگاه‌ها سال 1998 بوده ولی در خصوص دمای کمینه و بارش شروع تغییرات در ایستگاه های مختلف، متفاوت بود. از نکات قابل توجه این مطالعه بایستی به کاهش 80 تا 150 میلی متری بارش در ایستگاه های غرب و شمال غرب مانند تبریز، سنندج، سقز و کرمانشاه و همچنین 25 تا 45 میلی متری در ایستگاه های بیرجند، زابل و کرمان اشاره نمود. نتایج این مطالعه نشان داد که نوع اقلیم در کاربرد نوع آزمون همگنی تاثیری نداشته و هر یک از آزمون های همگنی می تواند در هر اقلیمی مورد استفاده قرار گیرد.
الهام فهیمی نژاد، محمد باعقیده، ایمان باباییان، علیرضا انتظاری،
دوره 6، شماره 3 - ( 7-1398 )
چکیده

دو مشخصه بارز اقلیم آینده تغییر در میانگین و مقادیر حدی متغیرهای هیدرواقلیمی می‌باشد، از این رو شبیه سازی رفتار اقلیم حوضه آبریز شاندیز که یک منطقه گردشگری مهم در شمال‌شرق کشور است در دهه های آینده نقش مهمی در شناخت وضعیت اقلیم و آسیب پذیری احتمالی این مناطقه از تغییر اقلیم دارد. هدف از این پژوهش شناسایی مقادیر حدی دما، بارش و تغییرات رواناب حوضه آبریز شاندیز و مقایسه شرایط پایه و آینده است. برای نیل به این هدف از آمار روزانه دما و بارش روزانه 30 سال آماری (از 1990-1961) ایستگاه سینوپتیک مشهد استفاده شده است. همچنین برای پیش بینی بارش، دمای حداقل و حداکثر در آینده از داده های مدل گردش کلی CanESM2 تحت سه سناریوی انتشار RCP2.6، RCP4.5 و RCP8.5 برای دوره 2100-2041 استفاده شده است. برای ریزگردانی خروجی مدل CanESM2 از روش آماری SDSM و برای استخراج مقادیر حدی بارش از نرم افزار RClimDex استفاده شده است. نتایج نشان داد که در دوره آینده نه تنها در مقدار بارش ایستگاه مشهد بلکه در الگوی بارش نیز تغییراتی رخ خواهد داد. بر اساس نتایج بدست آمده، بارش سالانه در دهه ی 2070-2041، بین 37 تا 54 درصد نسبت به دوره ی دیدبانی افزایش می یابد، و میزان افزایش بارش دهه ی 2100-2071 بین 52 تا 66 درصد افزایش می یابد. تعداد رخداد بارش های روزانه با شدت های 10، 20 و 30 میلیمتر در روز، بارش های با آستانه های صدک 95 و 99 دوره های آتی در تمامی فصول ایستگاه مشهد نسبت به دوره مشاهداتی (1990-1961) افزایش خواهند یافت. در دهه های آینده میانگین دمای حداکثر مشهد نسبت به دوره مشاهداتی بین  4/6 – 6/0 درجه سلسیوس و میانگین دمای حداقل بین 5/1 تا 2/4  درجه سلسیوس افزایش خواهد یافت.
از مدل SWAT جهت ارزیابی اثرات تغییراقلیم بر میزان رواناب حوضه استفاده گردید. بدین منظور ابتدا این مدل با استفاده از دبی ایستگاه هیدرومتری شاندیز برای دوره 2012-2003، واسنجی و اعتبارسنجی شد که مقادیر R2 به ترتیب 65/0 و 52/0 بدست آمد. در ادامه با بکارگیری داده‌های ریزمقیاس شده مدل CanESM2 در مدل SWAT، تغییرات رواناب خروجی از حوضه طی دوره های 2070-2041 و 2100-2071 شبیه سازی گردید. اعمال نتایج تغییرات بارش و دمای حوضه در دهه های آینده بر مدل SWAT نشان داد که دبی حوضه شاندیز در دهه های آینده بین 2  تا 104 درصد افزایش خواهد یافت.
عباسعلی ولی، سید حجت موسوی، اسماعیل زمانی،
دوره 6، شماره 3 - ( 7-1398 )
چکیده

گردوغبار به‌عنوان یکی‌از مخاطرات محیطی مناطق خشک و ازجمله ایران مرکزی باعث ایجاد معضلات زیست‌محیطی بسیار شده‌است که لزوم مطالعه و مدیریت بحران آن را در مجامع علمی و اجرایی تایید می‌کند. پژوهش حاضر سعی دارد تأثیرسنجی عناصر اقلیمی دما، بارش، رطوبت‌نسبی، تبخیروتعرق و همچنین پوشش گیاهی را بر فراوانی وقوع گردوغبارهای استان یزد در دوره 5 ساله (2009 تا 2014) ارزیابی کند. لذا پس‌از تعیین ایستگاه‌های سینوپتیک، اقدام به استخراج داده‌های گردوغبار براساس کد پدیده‌های هوای حاضر و مقادیر عناصر اقلیمی نمود و در گام بعد مبادرت به پهنه‌بندی فضایی آنها ازطریق روش‌های زمین آمار کرد. سپس داده‌های نمایه EVI از تصاویر MODIS با رعایت اصل تطابق زمانی استخراج گردید. نهایتاً جهت تخمین احتمال وقوع گردوغبار، انواع روش‌های رگرسیون ساده و چندگانه برازش داده شد و مناسبترین روابط با ارزش رجحانی بالاتر گزارش گردید. نتایج نشان داد بیشترین رابطه معنی‌دار بین فراوانی کل گردوغبار با تبخیروتعرق و رطوبت‌نسبی با ضریب تبیین 973/0 و 614/0 و انحراف برآورد 104/24 و 477/92 در سطح 99 و 95 درصد وجود دارد. همچنین حداکثر رابطه معنی‌دار گردوغبارهای خارجی با تبخیروتعرق و رطوبت نسبی با ضریب تبیین 968/0 و 621/0 و خطای برآورد 173/0 و 427/75 در سطح 99 و 95 مشاهده شد. گردوغبارهای داخلی با تبخیروتعرق و حداکثر دما با ضریب تبیین 770/0 و 371/0 و خطای برآورد 751/15 و 642/0 در سطح 95 درصد رابطه معنی‌دار دارد. نتایج رابطه‌سنجی گردوغبارهای کل، خارج و داخلی با عناصر اقلیمی و پوشش گیاهی براساس روش اینتر حاکی‌از ارتباط معنی‌دار آنها به‌ترتیب با ضریب تبیین 994/0، 985/0 و 956/0 و خطای برآورد 13713/18، 55551/24 و 49989/10 در سطح 99 و 95 درصد می‌باشد که نشان‌از عملکرد سیستماتیک عناصر اقلیمی و پوشش گیاهی در وقوع گردوغبار است.
یوسف زارعی، علی محمد خورشید دوست، مجید رضایی بنفشه، هاشم رستم زاده،
دوره 6، شماره 4 - ( 12-1398 )
چکیده

ازجمله چالش‌های مهم پیش روی منابع آب کشور، می‌توان به پدیده تغییر اقلیم و تأثیرات آن اشاره کرد. مدل‌های گردش عمومی (GCM) بهترین اطلاعات درباره پاسخ جو به افزایش تمرکز گازهای گلخانه‌ای را می‌تواند فراهم کنند. ازآنجاکه خروجی‌های این مدل دارای دقت زمانی و مکانی کافی برای مطالعات تأثیر تغییر اقلیم نیست، لازم است داده‌های خروجی مدل‌های گردش عمومی کوچک‌مقیاس گردند؛ که در این پژوهش از روش ریزمقیاس نمایی آماری SDSM و برای ارزیابی تغییرات اقلیمی از مدل CanEMS2 که در گزارش پنجم IPCC آمده تحت سه سناریوی RCP2.6، RCP4.5 و RCP8.5 استفاده‌شده است. از داده‌های روزانه دمای کمینه، بیشینه و بارش ایستگاه سینوپتیک شهرکرد (ناحیه اقلیمی کوهستانی سرد) و بندر انزلی (ناحیه اقلیمی خیلی مرطوب و معتدل) بهره گرفته و پارامترهای مذکور برای سه دوره زمانی 2040-2011، 2070-2041 و 2099-2071 پیش‌بینی‌شده است. نتایج تحقیق نشان می‌دهد که مدل SDSM دقت و کارایی بالایی در ناحیه اقلیمی خیلی مرطوب و معتدل (بندر انزلی) نسبت به ناحیه اقلیمی کوهستانی سرد (شهرکرد) دارد. بااین‌حال مدل توانایی قابل قبولی در شبیه‌سازی پارامترهای مذکور در هر دو ناحیه را دارد. طبق هر سه سناریو RCP دمای کمینه، بیشینه و بارش در هر دو ناحیه اقلیمی در هر سه دوره زمانی افزایش را تجربه خواهند کرد، ولی ناحیه اقلیمی کوهستانی سرد بیشتر تحت تأثیر پدیده تغییر اقلیم قرار خواهد گرفت.
مصطفی یعقوب زاده، عباس خاشعی سیوکی، یوسف رمضانی، سیده عاطفه حسینی،
دوره 6، شماره 4 - ( 12-1398 )
چکیده

امروزه تعیین اثر تغییراقلیم برجنبه­های مختلف زندگی بشریت کاملا مشهود است. در چنین شرایطی تعیین دوره پایه که تاثیرات تغییراقلیم نسبت به این دوره تعیین می شود بسیار حائز اهمیت می­باشد. بدین منظور در این تحقیق، با استفاده از مدل­های­ GCM، به ارزیابی دوره­های پایه انتخابی برای ایستگاه سینوپتیک بیرجند پرداخته شد. برای انجام تحقیق، تعداد 27دوره پایه حاصل از 35مدل­گزارش پنجم تغییراقلیم با دوره­های مشابه حاصل از ایستگاه بیرجند مقایسه شدند. همچنین ماه­هایی که بیشترین درصد اختلاف با نتایج مشاهداتی برای متغییر مورد نظر دارند مشخص شد. نتایج نشان داد که برای بارش دوره­های طولانی مدت ولی برای دمای بیشینه وکمینه دوره­هایی مانند 1980-1960 نتایج رضایتبخش ارائه می­نمایند. با این حال در هر سه متغییر هواشناسی، دوره 1990-1960 و دوره­های 31 ساله بهترین دوره­ها از نظر تطابق با داده مشاهداتی می­باشد. در بین­ماه­های سال نیز ماه­های گرم جولای تا سپتامبر در مورد بارش و ماه­های سرد دسامبر تا فوریه در مورد دمای کمینه و دمای بیشینه بیشترین درصد خطا نسبت به بقیه ماه­ها را دارند.
حسن زهره وندی، علی محمد خورشید دوست، بهروز ساری صراف،
دوره 7، شماره 1 - ( 3-1399 )
چکیده

چکیده
تغییرات اقلیمی مهم­ترین معضل کره­ زمین در قرن حاضر است بنابراین ارزیابی و پیش­بینی این تغییرات در آینده به دلیل اثرات سوء تغییرات اقلیمی بر منابع آبی و محیط طبیعی و همچنین اثرات زیست‌محیطی، اقتصادی و اجتماعی از اهمیت ویژه­ای برخوردار است. لذا در این پژوهش به پیش‌بینی پارامترهای دمای حداقل، دمای حداکثر، بارش و تابش به عنوان پارامترهای مهم اقلیمی به صورت روزانه تحت سناریوهای ­ A1B، A2 وB1 با کاربست مدل گردش عمومی جو HadCM3 در دو دوره زمانی مختلف (2065-2046 و 2099-2080) و مقایسه آن نسبت به دوره پایه (2005-1961) از طریق مدل­ ریزمقیاس­گردانی آماری LARS-WG در 6 ایستگاه­های سینوپتیک منتخب در غرب کشور در سطح سه استان کردستان، کرمانشاه و همدان پرداخته شد. در ارزیابی مدل LARS-WG به بررسی میزان خطای داده­های مشاهداتی و شبیه­سازی با استفاده از معیارهای MAE، MSE، RMSE و R2 پرداخته شد و با توجه به نتایج حاصل، مدل برای منطقه مورد مطالعه مناسب ارزیابی گردید. نتایج کلی حاصل از بررسی برای دوره­های آینده حاکی از کاهش 7/7 درصدی بارش، افزایش 4/3 درجه سلسیوس دمای حداقل و 3/3 درجه سلسیوس دمای حداکثر  به طور متوسط بلندمدت در سطح منطقه مطالعاتی نسبت به دوره پایه می­باشد. همچنین بر اساس نتایج حاصل میزان تابش نیز افزایش خواهد یافت که این افزایش به‌طور متوسط بلندمدت در سطح منطقه برابر 38/0 میلی ژول بر مترمربع در روز  است. نتایج حاصل از این پژوهش می­تواند کمک فراوانی به حل چالش‌های مدیران و برنامه­ریزان منابع آب در دوره‌های آتی نماید.
ثریا یعقوبی، کامران کریمی، مرزبان فرامرزی،
دوره 7، شماره 2 - ( 6-1399 )
چکیده

در حال حاضر بیابان­زایی به‌عنوان یک معضل گریبان­گیر بسیاری از کشورهای جهان از جمله کشورهای در حال توسعه است. این معضل مشتمل بر فرآیندهایی است که هم زائیده عوامل طبیعی بوده و هم به عملکرد نادرست انسان برمی­گردد. هدف از این پژوهش مقایسه بیابان زایی و خشکسالی دشت عباس و دشت دهلران به ترتیب با مساحت 34104 و54252 هکتار می باشد.در این مطالعه با استفاده از مدل ایرانی IMDPA شدت بیابان‌زایی دشت عباس و دشت دهلران در دوره زمانی 88-1384و 93-1389 مورد ارزیابی قرار گرفت. به همین منظور معیار اقلیم به عنوان موثرترین معیار ارزیابی بیابان‌زایی در نظر گرفته شد. برای معیار اقلیم سه شاخص بارش سالانه، شاخص خشکسالی SPI و استمرا خشکسالی در نظر گرفته شد. بعد از آماده سازی داده‌ها با استفاده از جدول امتیازدهی مدل IMDPA هریک از شاخص ها بصورت لایه های اطلاعاتی وارد نرم افزار Arc GIS 9.3 شد. در نهایت با استفاده از میانگین هندسی نقشه های تهیه شده دو دوره زمانی  با هم ادغام شده و با قرار دادن لایه های امتیاز دهی شده سه شاخص مذکور نقشه نهایی مدل IMDPA از اقلیم دشت عباس و دشت دهلران تهیه گردید. نتایج تحقیق نشان داد که شاخص SPI به عنوان موثرترین شاخص،در دشت عباس در دو دوره به ترتیب با میانگین وزنی 04/3 و 5/3 در طبقه شدید با زیر کلاس 2 و 3 قرار دارد. در مقابل در دشت دهلران نیز شاخص SPI در دوره اول و دوم با میانگین وزنی 93/1 و 25/2 در طبقات متوسط زیر کلاس 1 و 2 و 3 و شدید زیر کلاس 1 قرار گرفته است. می توان نتیجه گرفت که شدت بیابان زایی در دشت عباس در مقایسه با دشت دهلران از نظر اقلیم در شرایط نامطلوبیقرار دارد. بطوری که وقوع بیابان‌زایی با شدت بیشتر در دهه‌های آتی  دور از انتظار نخواهد بود


نیما سهراب نیا، بهلول علیجانی، مهری اکبری،
دوره 7، شماره 2 - ( 6-1399 )
چکیده

در این تحقیق به مطالعه چگونگی اثرات تغییرات اقلیمی بر جریان رودخانه­های حوضه­های منتخب استان گیلان، یکی از استان­های شمالی کشور ایران برای دوره­ی سالهای 2020 تا 2050 و تحت سه سناریوی اقلیمی RCP2.6، RCP4.5، RCP8.5 پرداخته شد. برای این منظور از داده­های بارش و دمای 45 ایستگاه­ داده­های اقلیمی و 20 ایستگاه آب­سنجی در دوره­ی 1983 تا 2013 ستفاده شد. محاسبه متوسط بارش و دما در سطح حوضه­ها از طریق ترسیم خطوط هم باران و هم دما با روش کریجینگ انجام گرفت. جهت تعیین معناداری روند داده­های مورد مطالعه و مقدار شیب آنها به ترتیب از آزمون­های من-کندال و شیب سنس کمک گرفته شد. نتایج نشان داد، دما طی دوره­ی مورد مطالعه در همه­ی حوضه­های آبریز روند افزایشی داشته و این روند در اکثر آنها معنادار بوده است اما برای بارش­ها روند معناداری مشاهده نشد. همچنین آبدهی در اکثر حوضه­ها کاهشی بوده و در حوضه­های شفارود، ناورود و چافرود این روند معنادار است. از سوی دیگر برای دوره­های آینده، بارش­ها در هیچ یک از سناریوهای اقلیمی روند معناداری ندارند اما دما در به غیر از سناریوی RCP2.6 در سناریوهای دیگر دارای روند افزایشی است. آب­دهی رودخانه­ها نیز در سناریوی RCP2.6 در هیچ­یک از حوضه­ها روند معناداری ندارد اما در سناریوی RCP4.5  در دو حوضه­ی آبریز شفارود و گشت رودخان روند کاهشی معنادار در سطح اطمینان 95 درصد دیده می­شود که این روند در سناریوی RCP8.5 در حوضه­­های چافرود و شفارود در سطح اطمینان 99 درصد نیز معنادار می­­باشد.

عرفان ناصری، علیرضا مساح بوانی، توفیق سعدی،
دوره 8، شماره 1 - ( 3-1400 )
چکیده

یکی از چالش­ های اصلی پیش روی بشر، بحث گرمایش جهانی و اثرات تغییر اقلیم می ­باشد. در این تحقیق سعی شده تا با بررسی روند متغیرهای اقلیمی مشاهداتی مختلف شامل بارش، دمای حداکثر و دمای حداقل طی فصول مختلف در محدوده دامنه ­های جنوبی البرز مرکزی (استان تهران و البرز) علاوه بر اثبات تغییر اقلیم ناشی از گرمایش جهانی، میزان دخالت هر یک از واداشت ­های عمده از جمله­ گازهای گلخانه ­ای تعیین گردد. در این راستا با استفاده از روش درون­یابی وزن­دهی معکوس فاصله (IDW)، داده­ های مشاهداتی سه ایستگاه همدیدی آبعلی، مهرآباد و کرج به صورت پهنه ­ای تبدیل شد و با میانگین ­گیری غیرمتداخل سه ساله و محاسبه آنومالی متغیرهای مشاهداتی و شبیه ­سازی عوامل مرکب (ALL)، عوامل طبیعی (NAT)، گازهای گلخانه­ای (GHG) و اجراهای کنترل پیش از انقلاب صنعتی ارکان مورد نیاز آشکارسازی و نسبت ­دهی فراهم شد. با کاهش حجم داده های حاصل از اجراهای کنترلی به وسیله توابع غیرمتعامد تجربی (EOF) و استفاده از روش انگشت نگاشت بهینه و آزمون ثبات باقیمانده ­ها، تأثیر هر یک از سیگنال ­ها مذکور بررسی شد. با توجه به نتایج حاصل شده، برای آنومالی هر سه متغیر بارش، دمای حداکثر و دمای حداقل به ترتیب طی فصول زمستان، تابستان و بهار سیگنال ALL، آشکارسازی و نسبت دهی گردید. به علاوه برای دمای حداقل بهاره سیگنال GHG در تغییرات دما نقش مؤثری دارد. بدین ترتیب بالاترین ضرایب مقیاس­ ساز (β) تحت واداشت­ های مرکب ALL به ترتیب مربوط به میانگین غیرمتداخل سه ساله بارش­های زمستانه (0.88)، میانگین دمای حداقل بهاره (0.78) و میانگین دمای حداکثر تابستانه (0.76) می ­باشد. و ضریب مقیاس ساز گازهای گلخانه ­ای که فقط برای میانگین دمای حداقل بهاره آشکارسازی و نسبت­دهی گردید (0.73) می­ باشد.


محمدجواد براتی، منوچهر فرج زاده اصل، رضا برنا،
دوره 8، شماره 1 - ( 3-1400 )
چکیده

محدودیت هایی مانند پوشش زمانی کم و کوچک مقیاس بودن تصویر برداری مادون قرمز حرارتی در اقلیم شناسی شهری به عنوان یک چالش علمی عصر حاضر می باشد. برای رفع این مشکل، مدل های ادغام زمانی و مکانی تصاویر مانند SADFAT در سنجش از دور مورد توجه قرار گرفته است. در تحقیق حاضر قابلیت استفاده از مدل SADFAT برای بکارگیری ویژگیهای مکانی تصاویر سنجنده  OLIو زمانی سنجنده MODIS، به منظور برآوردLST  های مناطق شهری، ارزیابی شده است. داده های ورودی به مدل شامل رادیانس حرارتی تصاویر مودیس و لندست و باند قرمز و مادون قرمز نزدیک لندست جهت پیش بینی دمای سطح روزهای متوالی سال 2017 میلادی محدوده شهر تهران می باشد. الگوریتم با بکارگیری دو جفت تصویر مودیس و لندست در زمان مشابه و مجموعه هایی از تصاویر مودیس در زمان پیش بینی و تعیین ضریب تبدیل تغییرات رادیانس حرارتی پیکسل ناهمگن مودیس نسبت به پیکسل لندست، LST را در مناطق ناهمگن پیش بینی می کند.
برای ارزیابی نتایج مدل، تمامی پیکسل های تخمین زده شده به صورت نظیر به نظیر با پیکسل های تصویر مبنا در آن محدوده مقایسه شدند. میزان برآیند مقایسه برای روزهای فصل پاییز نشان می دهد که مدل SADFAT در این فصل بطور میانگین با ضریب همبستگی 86/0 و خطای خطای جذر میانگین مربعی 122/0 ، بالاترین دقت و در فصول دیگر با میانگین ضریب همبستگی 76/0 و خطای جذر میانگین مربعی حدود 4/0 ، دقت خوبی را ارائه نموده است . بنابراین با وجود برخی خطاهای سیستماتیک و متغیر موجود در تصاویر و اجرای الگوریتم، عملکرد این مدل برای پیش بینی LST در مقیاس زمانی روزانه و قدرت تفکیک مکانی 30 متر در شهر تهران خوب ارزیابی شد.


صفحه 1 از 2    
اولین
قبلی
1
 

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به سامانه نشریات علمی می باشد.

طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق

© 2024 CC BY-NC 4.0 | Journal of Spatial Analysis Environmental hazarts

Designed & Developed by : Yektaweb