حسین زارع، زهرا سلگی،
دوره 6، شماره 3 - ( 9-1391 )
چکیده
پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه راهبردهای تنظیم شناختی هیجان با افسردگی، اضطراب و استرس در دانشجویان با استفاده از روش تحقیق توصیفی ـ همبستگی انجام شد. بدینمنظور به روشنمونهگیری تصادفی خوشه ای 235 دانشجوی (102 پسر و 133دختر) دانشگاه پیام نور کرمانشاه با میانگین سنی31/23 و انحراف معیار 53/2 انتخاب شدند و پرسشنامه تنظیم شناختی هیجان (CERQ) و مقیاس افسردگی، اضطراب و استرس(DASS-21) را تکمیل نمودند. داده ها با استفاده از روش های آماری تحلیل واریانس چند متغیری و ماتریس همبستگی تجزیه و تحلیل شدند. نتایج حاکی از ارتباط منفی بین افسردگی با تمرکز مثبت/ برنامه ریزی و ارزیای مثبت/دیدگاه وسیع تر بود. همچنین بین افسردگی، اضطراب و استرس با همه راهبردهای ناکارآمد تنظیم شناختی هیجان (سرزنش دیگران، سرزنش خود، نشخوار فکری، فاجعه پنداری و پذیرش) همبستگی مثبت به دست آمد. از بین مؤلفه های تنظیم شناختی هیجان، فقط در مؤلفه ی نشخوار فکری تفاوت معناداری بین دانشجویان پسر و دختر وجود داشت. بین میزان افسردگی، اضطراب و استرس دانشجویان پسر و دختر نیز تفاوتی وجود نداشت. با در نظر گرفتن نتایج فوق، به نظر می رسد برای افزایش سلامت جسمانی، روانی و اجتماعی دانشجویان، آموزش راهبردهای شناختی تنظیم هیجان متمرکز بر برنامه ریزی/ تمرکز مثبت و ارزیابی مجدد مثبت بسیار ضروری است
لیلا سلگی، محسن دهقانی، جواد کاووسیان،
دوره 9، شماره 1 - ( 3-1394 )
چکیده
پژوهشها حاکی از آن است که فرزندان بیماران مبتلا به درد مزمن، ممکن است در معرض بروز طیفی از دشواریهای روانشناختی، اجتماعی و تحصیلی باشند. از این رو هدف پژوهش حاضر، بررسی سلامت تحصیلی در فرزندان مادران مبتلا به درد مزمن عضلانی- اسکلتی است. در پژوهش حاضریک گروه 44 نفری از فرزندان دختر مادران مبتلا به درد مزمن عضلانی اسکلتی، در متغیرهای سلامت تحصیلی با یک گروه کنترل همتا شده از دختران دارای مادران سالم، مقایسه شدند. ابزار مورد استفاده در این پژوهش، شامل مقیاسهای سلامت تحصیلی ((AHS-SR، برگرفته از مقیاسهای خودگزارشده مسیرهای سلامتی توسط کودک (HPC-RS، وانز و همکاران، 2010) بود. به منظور تحلیل دادهها، مجموعهای از روشهای آمار توصیفی و استنباطی شامل آزمون تی مستقل و تحلیل واریانس چندمتغیری (مانوا) بکار گرفته شد. نتایج پژوهش حاکی از آن بود که فرزندان بیماران مبتلا به درد مزمن، سطوح پایینتری از سلامت تحصیلی را در مقایسه با کودکان گروه کنترل بروز دهند و این امر پیشنهاد میکند که ابتلاء مادر به درد مزمن، کارکرد تحصیلی کودک را به طور منفی تحت تاثیر قرار داده و بروز توانمندیهای آنها را با مانع مواجه میسازد. پژوهش حاضر، پیشنهاد میکند که فرزندان مادران مبتلا به درد مزمن، ممکن است در خطر بروز عملکرد آموزشی پایینتری در مقایسه با فرزندان والدین سالم باشند. به نظر میرسد که مداخلات خانواده و یا آموزش روانشناختی، میتواند به کودک و مادر، در داشتن درک بهتری از درد مزمن به عنوان یک پدیده، و نیز در بکارگیری راهبردهای مقابلهای برای پیشگیری از تاثیرات تعاملی آن کمک نماید.