جستجو در مقالات منتشر شده


8 نتیجه برای روشن

عطیه صفرزاده، رسول روشن، جلال الدین شمس،
دوره 6، شماره 4 - ( 12-1391 )
چکیده

پژوهش حاضر طرح آزمایشی همراه با پیگیری و گروه کنترل است که با هدف بررسی اثربخشی آموزش مدیریت استرس و آرام سازی در کاهش عاطفه منفی و افزایش کیفیت زندگی زنان مبتلا به سرطان پستان انجام شد. با مراجعه به درمانگاه بیمارستان مصطفی خمینی شهر تهران، تعداد 18 زن مبتلا به سرطان پستان، بر اساس ملاک های ورود و خروج انتخاب و به صورت تصادفی در گروه کنترل (9 نفر) و آزمایش (9نفر) گنجانده شدند. برنامه ی آموزش مدیریت استرس و آرام سازی برای زنان مبتلا به سرطان پستان در طی 10 جلسه ی هفتگی بر روی گروه آزمایش اجرا شد. هر دوگروه، قبل، بعد و 2ماه بعد از اتمام برنامه به منظور پیگیری نتایج درمان، به طور همزمان پرسشنامه ی عاطفه PANAS و پرسشنامه ی کیفیت زندگی سرطان QLQ-C30 و کیفیت زندگی سرطان پستان QLQ-Br23 را تکمیل کردند. نتایج به دست آمده از تحلیل واریانس آمیخته درون- برون گروهی حاکی از کاهش معنادار عاطفه منفی و بهبود شماری از خرده مقیاس های کیفیت زندگی گروه آزمایش در مقایسه با گروه کنترل می باشد که در پیگیری 2 ماهه نیز پایدار بود.
هیمن نادرزاده، مهدیه صالحی، مرجان جعفری روشن، رویا کوچک انتظار،
دوره 13، شماره 1 - ( شماره سیزدهم، دوره اول 1398 )
چکیده

پژوهشهای بالینی و اپیدمیولوژی نقش فرایندهای شناختی  را در شکل گیری و تداوم  اختلال اضطراب اجتماعی ثابت کرده اند. هدف پژوهش حاضر پیش بینی اضطراب اجتماعی مبتنی بر طرحواره های ناسازگار اولیه با میانجی گری تحریف های شناختی در میان دانش آموزان متوسطه دوره‌ی دوم بود.جامعه شامل تمام دانش آموزان متوسطه دوم شهرستان مریوان بودند که از میان آنها 400 نفر(200 نفرپسر،200نفردختر) به عنوان نمونه انتخاب شدند. برای گزینش انتخاب نمونه با مراجعه به مدارس، در بین دانش آموزان مشکوک به اضطراب اجتماعی(با تشخیص مشاور مدرسه و منطبق با علائم ذکر شده در راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانپزشکی ویرایش پنجم) پرسشنامه اضطراب اجتماعی کانور توزیع و تکمیل و در صورت تائید تشخیص این اختلال در دانش آموزان، بر اساس نمونه گیری تصادفی ساده، نمونه گیری انجام شد. به منظور جمع آوری داده ها از پرسشنامه ی اضطراب اجتماعی کانور، پرسشنامه طرحوار های ناسازگار اولیه یانگ(فرم کوتاه) و پرسشنامه تحریف های شناختی استفاده شد. داده ها با استفاده از روش مدل یابی معادلات ساختاری تحلیل شدند. نتایج نشان داد که مدل ساختاری پژوهش برازش دارد. به طور کلی پنج حوزه طرحواره های ناسازگار اولیه( بریدگی و طرد ، خودگردانی و عملکرد مختل، محدودیت  های مختل، دیگر جهت مندی وگوش به زنگی بیش از حد و بازداری) توان پیش بینی 63 درصد از متغیراضطراب اجتماعی را دارند. همبستگی مستقیم معناداری بین متغیرهای طرحواره های ناسازگار اولیه واضطراب اجتماعی وجود دارد.  تحلیل بوت استراپ نشان داد تحریف های شناختی میانجی بین طرحواره های ناسازگار اولیه واضطراب اجتماعی است. نتایج این پژوهش از نقش طرحواره های ناسازگار اولیه به عنوان عامل ایجاد آسیب پذیری برای اضطراب اجتماعی و نقش تحریف های شناختی به عنوان مکانیسم مرتبط‌کننده طرحواره‌های ناسازگار اولیه به اضطراب اجتماعی حمایت می کند

فاطمه محمودی، زهره خسروی، مهرانگیز پیوسته گر، روشنک خدابخش پیرکلانی،
دوره 13، شماره 4 - ( دوره سیزدهم، شماره چهارم 1398 )
چکیده

بهبودی فرایندی است که فرد از طریق آن سلامت و بهداشت خود را ارتقاء می دهد، به صورت مستقل و معنی دار زندگی می کند و در جامعه ای خارج از سیستم بهداشت روان مشارکت می کند. تمرکز بر درمان های زیستی و دارودرمانی موجب غفلت از توجه به عوامل غیر زیستی مؤثر بر بهبودی و برنامه ریزی جهت اصلاح آن شده است. پژوهش حاضر با هدف ایجاد مدلی جامع و یکپارچه برای تسهیل کننده های بهبودی در اختلال دوقطبی صورت گرفت. این پژوهش کیفی و از نوع نظریه زمینه ای بود. شرکت کنندگان ۳۱ نفر از افراد مبتلا به اختلال دوقطبی بهبودیافته بودند که به روش نمونه گیری هدفمند و گلوله برفی انتخاب شدند. جمع آوری اطلاعات با روش مثلث سازی (مصاحبه نیمه ساختاریافته، مصاحبه روایتی و مصاحبه با عضو آگاه خانواده) صورت گرفت. جهت تجزیه و تحلیل داده ها از روش نظام مند استروس و کربین استفاده شد. مدل استخراج شده شامل شرایط علی، میانجی، راهبردها و پیامدهای بهبودی در افراد مبتلا به اختلال دوقطبی است. مقوله های استخراج شده شامل علل فردی (کم حساسیتی نسبت به انگ اختلال، نگرش مثبت، سبک زندگی فعال، معنویت گرایی متعادل، ادراک صمیمیت، منبع کنترل درونی)، خانوادگی (جو خانوادگی مثبت و آگاهی و مشارکت خانواده) و اجتماعی (حمایت اجتماعی، تصویر مثبت از اجتماع، ادراک عدالت، اندک بودن انگ اجتماعی، اشتغال و شبکه های اجتماعی) بود. این یافته می تواند گامی در جهت چند بعدی شدن درمان اختلال دوقطبی و تمرکز بر جنبه های غیر زیستی آن باشد.
 


فاطمه ملکشاهی بیرانوند، خانم روشنک خدابخش پیرکلانی، خانم زهره خسروی، خانم فریده عامری،
دوره 13، شماره 4 - ( دوره سیزدهم، شماره چهارم 1398 )
چکیده

هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی مداخله مبتنی بر مرگ آگاهی بر اختلال وحشتزدگی و اضطراب مرگ و مقایسه آن با مداخله شناختی-رفتاری بود. جامعه آماری شامل بیماران زن مبتلا به اختلال وحشتزدگی که در سال 98-97 (زمستان 97 بهار 98) شهر قم بود که جهت درمان به یکی از مراکز مشاوره و خدمات روانشناختی و روانپزشکی مراجعه نمودند. با توجه به محدودیت جامعه آماری، نمونه‌ها با روش نمونه‌گیری در دسترس انتخاب شدند و مراجعین علاوه بر تشخیص روانپزشک توسط پژوهشگر مصاحبه بالینی شدند و در گروه اول آزمایشی 10 نفر، گروه دوم آزمایشی 11 نفر و در گروه گواه 9 نفر با پژوهشگر همکاری نمودند. به منظور رعایت اصول اخلاقی، همه شرکت‌کنندگان، رضایت داوطلبانه جهت شرکت در طرح پژوهشی در مراحل پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری داشتند. ابزار مورد استفاده عبارت بود از مقیاس اضطراب مرگ تمپلر، پرسشنامه حساسیت اضطرابی، مداخله شناختی-رفتاری و مداخله مبتنی بر مرگ آگاهی بود. تجزیه و تحلیل داده‌ها با روش اندازه‌گیری مکرر انجام شد. یافته‌ها نشان داد میانگین نمره اضطراب مرگ و علائم وحشتزدگی هم در پس آزمون و هم در پیگیری در گروه مداخله مبتنی بر مرگ آگاهی نسبت به گروه شناختی-رفتاری و گروه کنترل پایین تر است و این اثر معنادار بود. با توجه به یافته‌ها می‌توان این گونه نتیجه گرفت که لازم است همزمان با درمان اختلال وحشتزدگی، اضطراب مرگ آن‌ها نیز با مداخلات روانشناختی مؤثر؛ کاهش یا برطرف شود تا درمان اختلال وحشتزدگی آن‌ها اثربخشی بیشتری داشته و از عود مجدد جلوگیری شود


مهرناز صفرزائی، فریده عامری، سیدابوالقاسم مهری نژاد، روشنک خدابخش پیرکلانی، مهرانگیز پیوسته گر،
دوره 14، شماره 2 - ( دوره چهاردهم، شماره دوم، تابستان 1399 )
چکیده

انعطاف‌پذیری روان‌شناختی یک صفت چندوجهی است که در بسیاری از حوزه‌های زندگی از جمله سلامت روان نقش دارد. با توجه به نقش انعطاف‌پذیری روان‌شناختی، پژوهشگران به بررسی این خصوصیت علاقمند شدند؛ اما برای بررسی آن ابزاری که به صورت تخصصی انعطاف‌پذیری روان‌شناختی را مورد سنجش قرار دهد، در اختیار ندارند. هدف اصلی پژوهش حاضر بررسی روایی و پایایی نسخۀ فارسی پرسشنامۀ انعطاف‌پذیری روان‌شناختی بود تا در نبود یک مقیاس منسجم، کوتاه و مختص به اندازه‌گیریِ انعطاف‌پذیریِ روان‌شناختی بتواند در سنجش این خصوصیت در پژوهش‌های روان‌‌شناسی کمک کند. به  منظور جمع‌آوری داده‌ها، 400 دانشجوی دختر و پسر  دانشگاه فردوسی مشهد در سال تحصیلی 98-99با استفاده از روش نمونه‌گیری تصادفی خوشه‌ای چندمرحله‌ای انتخاب شدند و پرسشنامه انعطاف‌پذیریِ روان‌شناختی را تکمیل کردند. برای بررسی روایی سازه از تحلیل عاملی اکتشافی و تأییدی استفاده شد و  به منظور بررسی اعتبار محاسبه ضریب آلفای کرونباخ صورت گرفت. تحلیل عاملی نشان داد که این پرسشنامه 5عامل دارد که عبارتند از: تفسیر مثبت از تغییر، در نظر گرفتن خود به عنوان  فردی منعطف، در نظر گرفتن خود به عنوان فردی گشوده و خلاق، تفسیر واقعیت به عنوان پویا و قابل تغییر بودن، و تفسیر واقعیت به عنوان چندوجهی بودن که پنج عامل بر روی هم 83/59% از واریانس کل پرسشنامه را تبیین می‌کردند. همسانی درونی گویه‌های پرسشنامه انعطاف‌پذیری روان‌شناختی برابر ضریب آلفای 89/0 به‌دست آمد که بیانگر پایایی مطلوب این پرسشنامه است. بر اساس نتایج تحلیل عامل اکتشافی و تأییدی در این پژوهش پرسشنامۀ انعطاف‌پذیری روان‌شناختی از روایی و اعتبار قابل قبول در دانشجویان برخوردار است.

پیمان مام‌شریفی، فرامرز سهرابی، هانیه رضائی فر، هانیه روزبهانی، نازنین اسدی، سارا شعبانیان اول خانسری، زهرا روشن قیاس،
دوره 14، شماره 3 - ( دوره چهاردهم، شماره سوم، پاییز 1399 )
چکیده

هدف پژوهش حاضر پیش‌بینی سلامت روان بر اساس متغیرهای حمایت اجتماعی و ویژگی‌های شخصیتی بود. روش پژوهش حاضر از نوع توصیفی- همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش شامل کلیۀ اعضای هلال‌احمر هفت استان (آذربایجان غربی، آذربایجان شرقی، اردبیل، زنجان، گیلان، کرمان و هرمزگان) بودند که از میان آن‌ها 218 نفر با روش تمام شماری به‌عنوان نمونه پژوهش انتخاب شدند. ابزارهای اندازه‌گیری شامل پرسشنامه حمایت اجتماعی (SSQ)، پرسشنامه شخصیتی نئو (NEO) و پرسشنامه سلامت روانی (SCL-25) بودند. سپس داده‌های حاصل با استفاده از روش همبستگی پیرسون و رگرسیون گام‌به‌گام تجزیه‌وتحلیل شد. نتایج نشان داد که بین حمایت اجتماعی با سلامت روان رابطه منفی معناداری وجود داشت. همچنین بین بعد شخصیتی روان رنجور خویی با سلامت روان رابطۀ مثبت معناداری وجود داشت (نکته: نمرات بالا در پرسشنامه سلامت روان حاکی از پایین بودن سلامت روانی است). همچنین نتایج تحلیل رگرسیون گام‌به‌گام نشان داد که حمایت اجتماعی و بعد شخصیتی روان رنجور خویی توانستند 20 درصد از واریانس متغیر سلامت روان را تبیین و آن را پیش‌بینی کنند. بر اساس نتایج پژوهش می‌توان گفت که متغیرهای حمایت اجتماعی و ویژگی‌های شخصیتی می‌توانند نقش مهمی در ارتقا سلامت روان در افراد داشته باشند و لزوم توجه به این متغیرهای مهم در برنامه‌های ارتقا سلامت روان باید مدنظر قرار گیرد.


سمیرا لطفی، مهرانگیز پیوسته گر، زهره خسروی، روشنک خدابخش، ابوالقاسم مهری نژاد،
دوره 14، شماره 4 - ( دوره چهارده، شماره چهارم، زمستان 1399 )
چکیده

پژوهش حاضر با هدف ارزیابی مدل ساختاری تبیین رفتارهای خودآسیبی غیرخودکشی بر‌‌اساس کمال‌‌گرایی و تجارب آسیبزا با نقش واسطه‌‌ای سرسختی روانشناختی بود. طرح پژوهش حاضر کاربردی و از نوع پژوهشهای همبستگی به روش مدلیابی معادلات ساختاری بود. از بین کلیه دانشجویان لیسانس دانشگاه‌‌های شهر تهران تعداد 529 نفر (411 دختر و 118 پسر) به روش نمونه‌گیری تصادفی خوشه‌ای انتخاب شدند. همه آن‌‌ها پرسشنامههای خودآسیبی، کمالگرایی اخلاقی، تجارب آسیبزا و سرسختی روانشناختی را تکمیل کردند. برای تجزیه و تحلیل دادهها از روشهای همبستگی پیرسون و مدلیابی معادلات ساختاری به کمک نرم‌افزارهای SPSSV19 و AMOSV18 استفاده شد. نتایج نشان داد که هر دو متغیر کمالگرایی اخلاقی و تجارب آسیبزا اثرات مستقیم و معنیداری بر سرسختی روانشناختی و رفتارهای خودآسیبی داشتهاند. همچنین سرسختی روانشناختی بر رفتارهای خودآسیبی اثر مستقیم و معنیداری داشت. افزون بر آن نتایج نشان داد که دو متغیر کمالگرایی اخلاقی و تجارب آسیبزا بر رفتارهای خودآسیبی اثر غیر مستقیم و معنیداری دارند (01/0>P). در نهایت نتایج حاصل از این پژوهش نشان داد کمالگرایی اخلاقی و تجارب آسیبزا بر رفتارهای خودآسیبی به‌واسطه سرسختی اثر معناداری داشته و لذا آگاهی روانشناسان، مشاوران و سایر متخصصان از این مدل جهت بهبود رفتارهای خودآسیبی می‌تواند کمک‌کننده باشد.

عارفه حمیده مقدم، عباس ابوالقاسمی، سید موسی کافی ماسوله، مرجان مهدوی روشن،
دوره 15، شماره 1 - ( دوره پانزده، شماره اول، بهار 1400 )
چکیده

هدف پژوهش حاضر مقایسه تجربیات آزاردیدگی و خوردن ذهن­‌آگاهانه در زنان دارای شاخص توده بدنی بالا با و بدون اختلال پرخوری و زنان دارای وزن بهنجار بود. این پژوهش توصیفی، با طرح علی­ مقایسه­‌ای انجام گرفت. جامعه پژوهش را زنان مراجع دو مرکز مشاوره تغذیه شهرستان رشت در سال 1400 تشکیل دادند. نمونه پژوهش شامل 179 آزمودنی (50 زن دارای شاخص توده بدنی بالا با اختلال پرخوری، 69 زن دارای شاخص توده بدنی بالا بدون اختلال پرخوری و 60 زن دارای وزن طبیعی) مراجعه­‌کننده به این دو مرکز بودند که با روش نمونه­‌گیری هدفمند انتخاب شدند. برای جمع­‌آوری داده­‌ها از پرسشنامه تشخیصی اختلالات خوردن استیک و همکاران (2000)، پرسشنامه ترومای دوران کودکی برنستاین و همکاران (2003) و پرسشنامه خوردن ذهن‌­آگاهانه فرامسون و همکاران (2009) استفاده شد. داده‌ها با تحلیل کوواریانس یک و چندمتغیری به منظور کنترل سن تحلیل شدند. نتایج نشان داد که تجربیات آزاردیدگی در زنان چاق و دارای اضافه­‌وزن با اختلال پرخوری بیش از زنان بدون اختلال و در هر دو گروه بیشتر از زنان دارای وزن بهنجار است. زنان گروه دارای اختلال پرخوری نمرات خوردن ذهن­‌آگاهانه کمتری نسبت به زنان بدون اختلال و هر دو گروه نمره پایین­تری از زنان دارای وزن طبیعی داشتند. با توجه به یافته­‌ها، تجربیات آزاردیدگی و خوردن ذهن‌­آگاهانه  نقش مهمی در آسیب­شناسی چاقی، اضافه‌­وزن و اختلال­ پرخوری دارند. بنابراین، طراحی برنامه‌­های آموزشی/ درمانی با هدف کاهش پیامدهای روانشناختی آزاردیدگی و آموزش تکنیک­‌های خوردن ذهن‌­آگاهانه، می­‌تواند راهگشا باشد.



صفحه 1 از 1     

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به فصلنامه پژوهش در سلامت روانشناختی می باشد.

طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق

© 2024 CC BY-NC 4.0 |

Designed & Developed by : Yektaweb